اولین چیزی که میخوام بگم عینا راسته چون بابام همیشه میزد تو سر ما که باید احترامبذارید هرکی به ما بی احترامی هم کنه ما سکوت میکنیم ما ینی منو خواهر برادرم
خب
من واقعا شوهرمو دوست دارم واقعا بهترین مردی هست که دیدم خیلی باغیرته خیلی مرده اینم بخاطر اتفاقاتی که تو زندگیم افتاده میگم ( سعی میکنم بعدا بنویسمش بگم اینجا قبلا هم گفته بودم )
اینا رو گفتم که بدونید چقدر یه خواهر و برادر میتونن متفاوت باشن ...
خب
خواهر شوهرم از روز اول خواستگاری خیلی خوب بود اما من میفهمیدم یه جوریه انگار مشکلی داره (چون مامانم مشکل روحی داره عیناتو خواهر شوهرم دیدم)
اما خودمو زدم به اون راه ...
سلام خانما امضام رو بخونید و درصورت موافقت درخواست دوستی بدید تعدادمون زیادتر بشه..تا ۱ ساعت دیگه دشتور پخته شام امادس😊
لایک
اما شروع شد دوگانگیش جلوی همه منو بوس میکرد اما میرفتیمتو اتاقی جایی بهم تیکه مینداخت
جلوی همه قربونصدقم میرفت اما تنها میشیدیم اذیتم میکرد مثلا میگف موهات خیلی زشته صورتت فلانه منم در کمال تعجب شوکهنگاهش میکردم
درصورتی که اون یه دختر خیلی گندس مثل زن شرک با قد خیلی بلند واقعا زیبایی نداره از نظر من اما من هیچی نمیگفتم
قطره چکون
اخ که چقد دلم پره از مامان بابام که هیچوقت یادمون ندادن حرف دلمونو بزنیم همش گفتن بی ادبی نکنین احترام بزارین 😔
حامله شدم گف وای ترشی نخور دختر میشه داداشم بدش میاد به شوهرم گفتم گفت بخدا من جنسیت برام مهم نیست سلامتیش مهمه
واسه عروسیمون من در به در دنبال لباس براش بودم اون خودش خریده بود و نکفته بود من تو مترو شنیدم داره به دختره میگه من لباسمسبزه لنز سبز دارم لنز اذیت نمیکنه؟(خودش میگف من واسه عروسیمم لنز نمیذارم) بهش گفتم حداقل میگفتی من انقدر نگردم اونم گفمیخواستم سوپرایزت کنم و فلان
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
46 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
