شوهرم بیرون بود رفته بود از دوستش جزوه بگیره منم همونطوری ک خواست براش از کیکی ک پخته بودم گزاشتم ساعت حوالی پنج رفت ساعت هفت و نیم اینا اومد داشتم با مامانم صحبت میکردم همین ک شوهرم رسید خداحافظی کردم و گفتم مامان بود میگفت میخای تو قرعه کشی باشی اونم گفت چند گفتم یک میلیون ماهانه ولی من میخام پونصد باشم اونم گفت من میتونم ماهانه کمی کمک کنم تو همون ی ملیون باش گفتم باشه بعد گفت به مامانت گفتی پول دارم یا داریم؟ منم گفتم پرسید داری گفتم دارم اخه خودم حقوق میگیرم برا همون اینطوری گفتم اونم شروع کرد ک اره تو باید میگفتی داریم منم کمک نمیکنم و اینا بعد من چیزی نگفتم رفتم پیشش گفت از جلو چشمام گم شو منم گفتم عزیزم بیرون چیزی شده ک بازم عصبی شدی البته چون ترکی بود ب ترکی گفتم باز سگ شدی؟ اونم پاشد رفت کیک و اینارو برداشت چون عصری نخورده بودن و ساعت هشت گذاشت رفت ساعت یازده شب اومد حتی زنگم نزد ک تازه عروسی یوقت میترسی بعدشم ک اومد رفت اتاق بخابه ی ساعت بعد منم رفتم اینم بالش و پتوشو برداشت رفت هال منم یکم بعد رفتم پیشش بخوابم من و برداشت کوبید رو زمین منم اومدم اتاق دلیل این عصبی بودنو نمیفهمم؟؟من بازم برم پیشش یا نه؟