من خودم ۲۲ سالمه پسرم ۱سال و ۴ماهش بود ناخواسته باردار شدم ب دخترم تو بارداریم فقط خودم روحیه ام بد بود ک چرا تو سن کم دو تا بچه دارم حالا دخترم ۲ماه و یک هفتسشه حس میکنم با اومدن دخترم پسرم لاغر شده اینهو چوب خشک (البته ناگفته نماند بهداش بردم گفت وزنش نصبت ب قدش نرماله) ولی خوب ب چش من لاغر و مظلوم شده دلم براش کبابه حس میکنم خیلی غصه میخوره یکی دیگه هست ک مامان و بابا بهش محبت میکنن البته من کلا با نوزاد جور نیستم در حد شیره میدم و میزارمش زمین تمام وقتم مال پسرمه ولی خودم عذاااااب وجدان داره میکشه ک چرا خوب هواسم نبود ک باردار بشم و پسرمو از بین ببرم شوهرم میگه الان نمیاوردی میخواستی ۵سال دیگه بیاری اون موقع ک بزرگ تر بود اذیت نمیشد پسرمون. چکار کنم شمام همچین حسی داشتین؟؟چکار کنم با این عذاب وجدان کنار بیام
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
بچه ها بعد ۱ سالگی وزن نمیگیرنزیاد تاپیکامو بخون چقدر گریه کردم برایوزنگیری بچه بعدا فهمیدم کارم اشتباه بوده.در مورد شیر به شیر من پسرم ۲ سالشه خدا خواسته باردار شدم درسته شیر نمیخوره اما وابسته اس و هنوز کامل حرف نمیزنه چون دو زبونه اس.نگران هستم اما توکل به خدا کردم این بچه که توراه دارمم گناه داره.به هردوشون برس که بعدا عذاب وجدان دخترتو نگیری
اولا این حسیه که شما داری از خود پسرتون بپرسین باهاش حرف بزنین اگه اینقدر که گفتین وقت میذارین براش احساس بد نمیکنه تازه چند وقت بعدم که میره تو سن ارتباط اجتماعی نیاز به همبازی داره که خواهرش بهترین کمک و همبازیه براش دوما همسرتون به جای ابراز نظریه یکم بیشتر باهاش وقت بذاره بازی های پدر پسری مثل توپ بازی یا استخر که بچه احساس نکنه طرد شده در آینده که بچه ها با هم بازی کنن فکر نمیکنی که ظلم کردی و از بازیشون لذت میبری
در دل هر سیبی دانه ها محدودند در دل هر دانه سیبها نامحدود ،روزگاریست عجیب دانه باشیم نه سیب طرف عینک نمیزد که نگن عینکیه جلوی پاشو ندید و خورد زمین از فردا بهش گفتن چلاق .... واسه ی خودتون زندگی کنین 🌱🌱🌱
منم دخترم ۱سالو ۷ ماهش بود باردار شدم به دنیا اومد پسرم، دخترم تازه ۲سالو ۴ ماهش بود . بچه منم اولش کمی ضعیف شد ولی بزرگتر شد بهتر شد الان ۳ سالو سه ماهشه خیلی خوب شده و فهمیده با پسرمم که یکسالشع بازی میکنن خیلی عالیه ولی خب لج هم دارن
عزیزم بچه ها مثل آدم بزرگا نیستن ، خیلی انعطاف پذیرن ، زود شرایط جدید رو قبول می کنن به خصوص که شما میگی خیلی برای پسرت وقت می زاری ، اصلا عذاب وجدان نداشته باش اتفاقا ناخواسته لطف بزرگی بهش کردی ، اینکه از وقتی عقلش می رسه یه همبازی تمام وقت تو خونه داره ، این چیزیه که خیلی از بچه های امروزی حسرتش رو دارن .در مورد سنت هم خیلی خوبه که دو تا بچه رو اول جوونی آوردی ، هم اینکه فاصله سنیت با بچه هات زیاد نیست ، هم حوصله داری براشون ، وقتی به سی سالگی برسی هر دو تا بچت مدرسه ای شدن و شما کامل آزادی برای اینکه به خودت برسی . در کل به نظرم خیلی کار خوبی کردی
وقتی یه بچه داره راه رفتن رو یاد میگیره و دائم زمین می خوره ، هیچ وقت با خودش نمیگه که شاید من برای اینکار ساخته نشدم