2737
2739
عنوان

بیاین یه ماجرایی رو تعریف کنم ...

1825 بازدید | 75 پست

من به ندرت تاپیک میزنم ولی گفتم بیام این ماجرا رو تعریف کنم یکم باهم اختلاط کنیم .هرچقدرم خواستیم قضاوت کنیم!   والا مردیم اینقدر قضاوت نکردیم ( چقدرم که نمیکنیم! )  

از قبل تایپ نکردم تایپمم سریع نیست متاسفانه

پایان خاصی نداره منتظر پایانش نباشین  در جریان هست هنوز 

هیچکدوم از افراد این ماجرا نیستم و اجازه بدید نگم چطور در جریانش هستم!

عرض کنم خدمتتون که یه آقای دکتری( پزشک عمومی ) چندسالی هست درمانگاه زدن توی یه شهر نه چندان کوچیک وحسابی درمانگاه محبوبی شده تو شهر و خیلی هم پردرآمد.اقای دکتر متاهل هست وهمسرش ارشد یه رشته ای داره وتدریس میکنه یه پسرم دارن.

اقای دکتر خیلی سال پیش عاشق یه دختری توی اقوامشون میشه و سال های اول دانشجوییش با خانواده ش مطرح میکنه ولی اونا بشدت مخالفت میکنن و اقای دکترم بسیار محجوب وحرف گوش کن میگه خب چشم شما مخالفین پس هیچی! ولی 

توی دلش عاشق میمونه

خو

نه بسته ام به کس دل            نه کسته بس ده من بل              هرچی بیشتر به مردم نگاه میکنم و اونا رو میشناسم بیشتر درک میکنم که چرا خداوند به حضرت نوح گفت: اول حیوانات رو نجات بده!!  


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
2740

پنج خط اخرو دوباره بنویس  برا من غلط غلوط اومده

😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز