يك ساعت پيش زنگ زده بود خونه مادربزرگش بود حرف زديم معمولي بود مشكلي خاصي نداشت
نيم ساعت پيش اومد اينجا ديدم يه جوريه انگار ناراحته هيچيم بينمون نشده بود اصلا
خودشو گرفته بود ناراحت بود الكي به يه چيز گير دادو رفت نميدونم از كجا ناراحت بود منم محلش نداشتم فقط پرسيدم مريضي حالت انگار خوب نيست گفت خسته م بعدشم رفت
چند بار بهش گفتم بدم مياد كه از جايي ديگه ناراحتي رفتارت با من عوض ميشه واسه همينم زياد محلش نذاشتم