2777
2789
عنوان

مخفی کاری شوهرم

| مشاهده متن کامل بحث + 4015 بازدید | 84 پست

ی هفته بخاطر ایت قصیه باهم حرف نزدیم این اولین قهر مابودتواین چند سال 

این مدت تمام محرم اسرارم فقط وفقط شده بودآرش

فقط پیش گریه میکردم ودردودل

بعد ک یه هفته گدشت دیدم یه روز سعید باتوپ پرامده خونه 

که تو چرا مسایل خصوصیمونو ب بقیه میگی من خشکم زده بود کدوم مسایل خصوصی من ک حتی با خانوادمم از مسال زندگیم چیزی نمیگم 

که بعد گفت واقعا انقد املی که نمیتونی عکسای من باهمکارمو ببین بیخود کردی گوشیمو وارسی کردی وازاون بدتر بیخود کردی با من امدی اینجا تو که تا این حد ذهنت بستس میرفتی زن یه دهاتی مثل خودت میشدی 

منم که اخلاق گندتورو دارم تحمل میکنم 

من فقط هاج واج داشتم نگاش میکردم 😶🙄

گفت وگفت وگفت ومن شکستن غرورمو دیدم 

هیچ وقت نشده بود تواین مدت باهام اینطوری حرف بزنه

منم فقط نگاش کردم واشکام ک دست خودم نبود 

بلن شد که بره گفت دیگه حق نداری با آرش حرف بزنی 

بار اخرت باشه 

ابروی منو میبری 

اگ کوچیکترین صحبتی کنی من میفهمم وروزگارتو سیاه میکنم 

واقعا اون لحظه تنها حسی ک امد سراغم حس تنفر ب ارش بود


یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

بعد اون ماجرا ی نامه بلند بالایی نوشتم برای ارش ک خیلی نامردی چرا کاری کردی ک سعید احترام منو نگه نداره

بعد این حرفم کلی مسیج وزنگ بهم دادمنم جوابشو ندادم

وهمش میگف باید باهات حرف بزنم 

بعد ک دیدجوابشو ندادم ی نامه نوشت بااین مضمون

من میدونم تو سعیدو دوس داری ومنم شما دوتا برام ارزشمندین میخاستم ک رابطتون بهتر بشه بعنوان برادرتو خواستم با سعید حرف بزنم

ولی سربسته حرف زدم.

ولی اون ی حرفایی زد ک متوجه شدم تو دچار سو تفاهم شدی 

صبا من تورو وسعیدو دوس دارم  وس دارم هرروز رابطتون بهتر باشه 

هرکاری کردم از سر خیر خواهی بود

بعد اون ارش بخشیدم ولی پیامام بهش کم تر شده بود دیگ درودل نمیکردم هرچی بود احوال پرسی

ولی دهنم ازاون عکسایی دیده بودم پاک نمیشد

آخه چرا نمی نویسی؟

خب همش رو یبار بذار

ب.# شعور.مخاطب.احترام.بذاریم

دوست عزیز؛من دوازده ساله ک دعا می کنم ک خدا بهم ی بچه بده؛تا حالا قابل ندونسته؛شاید دلِ تو ب خدا نزدیکتر باشه میشه تو برام دعا کنی از این غم بیرون بیام و دلم شاد بشه؛اگه دعا کردی لایکم کن هم دعات کنم هم صلوات واست بفرستم.خدا خیر دو دنیا رو نصیبت کنه

خیلی دوس داشتم بفهم اون همکاری که باهاش اونهمه عکس داشته کی بوده ؟!

تااینکه بعد چند روز 

سعید با ی دسته گل امد خونه و بهم گف اماده شو شام بریم بیرون

بهم گفت ک پشیمون واون روز زیادی روی کرده

ومن حق داشتم ناراحت بشم

ولی مطمن باشم هیچ وقت پاشو کج نزاشته 

واینکه میخاد زندگیمون مثل قبل بشه 

اینارو گفت وگفت اما من فکرم بیرون نمیرفت از اون خانومه 

میتونستم ببخشمش اما نمیتونستم خودمو ب فراموشی بزنم 

چون رفتارای سردشم بیشتر منو ب فکر وامیداشت 

بعد اون ماجرا رابطه ما بهتر وبهتر شد 

اما حس گذشترو نداشتم

انگار از چشمم یکجورایی افتاده بود



چند هفته بعداز اشتیمون وبعد اینکه رابطمون روز ب روز بهتر میشد 

یکبار بهم گفت که این مدت بخاطر ورشکست شدن کارخونه باباش ذهنش درگیر بوده 

والان دیگ چاره نداره جز برگستن به ایران 

وازمنم خواست که به خانوادم اطلاع بدم داریم برمیگردیم تهران وحتی بهم گفت به آرش گفتم نزدیک خونه بابات برامون خونه بخره و ازم میخاد که طی هفته اینده برگردم ایران واونجا با ارش بریم برای خرید وسایل 

وهر وسیله که دوس دارم میتونم بخرم 

اینارو ک گفت هم باعث شد خوشحال بسم بخاطر اینکه قرار برم پیش خانوادم وهم ناراحت شدم که تا چه حد مخفی کار واینهمه مدت واینهمه ماجرارو از من پنهان کرده 


نتونستم خودمو نگه دارم وبهش گفتم تو چرا اینطوری برخوردمبکنی 

اگر این زندگی مشترکه چرا نباید باهم تو تمام ماجراها باشیم باهم تصمیم بگیرم

که همش میگف من نمیخواستم تورو درگیر مسایل خانوادم کنم وتمام هدفم این بوده که زندگی ما تعیرر نکنه

اما من دلم اروم نمیشد چون چند شب قبلش بهم گفته بود که دیگه وقتشه بچه داربشیم 

براهمین اینو هم بهش گفتم تو توی این وصعیت چرا خواستی ما بچه داربشیم 

زدو من حامله شدم انوقت معلومه تو کی میای ایران کی قرار اوصاع مااروم بشه 

سعید سعی میکرد ارومم کنه گفت :نترس من بعد رفتن تو ۳ماه بعدش اونجام ونگران نباشم

ازمن اصرار که باهم برگردیم 

وازاون انکار که من برم ایران اون خیالش راحته 

بالاخره مثل همیشه حکم خودشو اجرا کردومن  هفته بعدش برگشتم ایران

موقعه امدنم خانوادم امده بودن به استقبالم همراه ارش و خواهرسعید 

که موقعی که میخواستیم بریم خونه سپیده مدام اصرار داشت من با ماشین اونا بیام 

وحتی دستمو محکم گرفت وگفت ما تا خونه میاریمش این عروس خیلی دلتنگشم 

تو ماشین که بودیم 

سپیده دستمو گرفت گفت مامان وباباخیلی دلتشون برات تنگه ولی ما نگفتیم امروز میای 

خوب اون قصیه رو که سعید برات تعریف کرد ولی ازت خواهش دارم که به روی بابا ومامان نیار چون خیلی شکست بدیه براشون

خلاصه تا رسیدیم خونه دیگ حرفی از ورشکستی پدرشوهرم حرف نزدیم وقرار شد فردا برم خونشون برای دیدن 


آخه چرا نمی نویسی؟ خب همش رو یبار بذار ب.# شعور.مخاطب.احترام.بذاریم

عزیزم من داع ب داع تایپ میکنم از جایم کپی نمیکنم که همشو یکباره بزارم 

واینکه دیدم کسی ریکشن نمیده فک کردم نمیخونن 

ولی نهایتا تا فردا تمومش میکنم

فردای اون روز رفتم خونه پدرشوهرم واونا خیلی گرم وصمیمی باهام برخورد کردن 

وجو جوری بود که انگار اتفاقی نیافتاده 

ومن همش میگفتم چقد خوب اینا حفظ طاهر میکنن

از فردای اون روزی 

با آرش میرفتیم بیرون ووسایل میخریدیم 

یکی از روزهایی که با ارش رفته بودیم دنبال کارو وسایل 

حال من بد شده بود 

حس صعف پیدا کردم 

واین حس رو چند روز بود که داشتم +اینکه پریودیم عقب افتاده بود 

حس میکردم بخاطر اونه 

ارش هرچی اصرار کرد ببرمت دکتر قبول نکردم

احتمال دادم اگه یکدرصد حامله شده باشم دوست ندارم ارش اینطور خبر داره بشه 

موقعه برگشت به خونه بیبی چک گرفتم 

وفردا اون روز دیدم بله مثبت 

هنگ کرده بودم نمیدونستم خوشحال باشم با ناراحت 

چیزی به سعید وخانوادم نگفتم باید مطمن میشدم 

زمانی که رفتم ارمایش بدم تا جوابش بیاد خدا خدا میکردم حامله نباشم بخاطر که دوست داشتم سعیدم بیاد درکنارم 


بعدکه جواب ازمایشو گرفتم رفتم به خانوادم گفتم وشبش هم به سعید خبر دادم 

خوشحال شد 

ولی اونجوری که من انتطار داشتم خوشحالی نکرد

تمام ریکشنش این بود

جدی !چه دود حامله شدی خداروسکر کاش اونجا بودم میبوسیدمت 😑

همیشه تو خیالم این روز باشکوه تر میدیدم

فردای اون روز خانواده سعید امدن دیدنم وکلی تحویلم گرفتن برعکس سعید خیلی خیلی خوشحال بودن 


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792