سگ دیدم اونم دوتاااا
یه سگ سفیدو یدونه مشكي از اين وحشيا شكاريا تو ماشين بودم بازشوهرم عقب نشسته بودم از شيشه هاي عقب ميخاستن از دو تا شيشه ها بيان داخل و پارس ميكردن خيلي ترسيده بودم صاحباشون نميزاشتن حمله كنن و قصد حمله شديد داشتن بهم كلي گريه ميكردم
بعدش جاي ديكه از ماشين پياده شديم جلوي ي باغ شبم بود يه زني ام همزمان با ما تو ماشين بود نميشناختم يهو سگ سفيده حمله كرد ساق پاموگرفت
به حدي درد داشتم كه تو خواب حس بيهوشي بهم دست داده بود همه وايساده بودن نگاه ميكردن حتي شوهرم هرجي ميكفتم توروخدا نجاتم بدين صاحبشم بيخيال داشت با يكي حرف ميزد تااومد سگشو برد بعد سگه نگام ميكرد لوس حرف ميزد بچگونه و ميكفت ببخشيدش ديكه عشقم و بعد خرخر ميكرددندون نشون ميداد
زخم پام خيلي شديد بود جوري ك داشت قطع ميشد😢😢😣😣😣