کلی سرزنشش کردم که چرا اعتماد کردی به داداشت،چرا هیچ مدرکی از این ماشین نداری ،چرا حرف منو گوش ندادی اون موقع که گفتمت که داداشت خوب تو کارتو محکم کاری کن نکردی؟خودشم قبول کرده که اشتباه کرده و نباید بهش اعتماد میکرده،میگه داداشمه فکر نمیکردم این کارو کنه،اینم بگم همکار برادرشوهرم به شوهرم گفته که داداشت ماشینو فروخته مطمئنیم که فروخته،شوهرم امروز ساعت ۴بعدازظهر به داداشش زنگ زد و بروشم نیاورد که میدونه ماشینو فروخته بعد بهش گفت که ماشینو بیار میخوایم شام بریم مهمونی گفت باشه ساعت ۷ میارم،شوهرم ساعت ۷ بهش زنگ زد زنگارو که جواب نمیده شوهرم اس داد که پس ماشینو نیاوردی گفت که رفتم جایی و صبح برات میارم شوهرم میگه فعلا بروش نیارم تا شاید یه جوری پولشو از اونایی که بالا کشیدن پس بگیره وماشینمونو که بخاطر بدهیش داده پس بگیره،میگه اگه بفهمه که میدونیم خاطر جمع میشه و برای پس گرفتن ماشین تلاشی نمیکنه.خودم سردرد گرفتم از بس ناراحتی کردم،شوهرمو چیکار کنم؟