نکردیم
منم همونوگفتم
یه سال خورده ای هست گذشته خواستم فراموش کنم
😔نشد ک نشد
عادت میکنی طول میکشه ولی فراموش نمیشه
ولم کرد رفت دو سال واسه برگشتنش دعا کردم بعد یه مدت یه عکسایی تو پروفایلش دیدم میشد حدس زد عقد کرده حالم بد شد الکی به خودم میگفتم ن دروغه دروغای خودمم باور کرده بودم تا این که یه روز رفتم پیجش دیدم عکس عروسی گذاشته اونم چههههه عروسی هاااا یادم نمیره تو خیابون آواره شدم از ساعت چهار بعد از ظهر تا نه شب فقط گریه میکردم تو دسشویی گریه میکردم تو حموم گریه میکردم گلاب به روت غذا میخوردم بالامیاوردم روحم داغون شد یه روز به خودم اومدم دیدم دارم سکته میکنم چیزی به آخرش نمونده بود اون روز بود که دیگه شروع کردم به فراموش کردنش یک سال فقط طول کشید تا فراموشش کنم خدا اون روزا رو بر هیچ کس نیاره مثال جهنم بر یزید بود ولی الان زندگی میکنم خیلی ام خوشحالم هر چند وقت یه بارم اونو اینور اونور میبینم حتی یه ذره تم بابت کاری که کرد مجازات نشد چی بگم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
