فقط یکبار اومد سمتم و گفت می می و بهش میمی رانشون دادم که چسب زدم و گفتم اوف شده ...اونم رفت ...هیچی نگفت .. دارم با گریه تایپ میکنم .. ۲ سال گذشت ..کاش با عشق بیشتری بهش شیر میداد .. گاهی که خسته بودم غر میزدم .. دلم تنگ شده .. تنگه ۲ سال پیش که دخترم یه نوزاد کوچولو بود و من بی تجربه ... مادرم سالم بود و مدام بهم توجه میکرد ... تازه الان خوابید ..بهونه میگرفت ولی گریه نکرد ... هر چی خواست و دوست داشت بهش دادم ....هر اسباب بازی و خوراکی... یعنی دیگه بهش شیر ندم ..حتی الان که خوابه ؟
سلام به سلامتی نه چون متوجه میشه منم خیلی راحت از شیر گرفتمش به شدت وابسته بود و با سینه میخوابید ولی به لطف خدا با زدن فلفل به سینم بدش اومد و دیگه لب نزد
اگه بدی بهش متوجه میشه تو خواب و دوباره تو بیداری تقاضا میکنه خدارو شکر که اذیت نشده تا الان
آخییییییییییی با اینکه تجربه فرزند داری ندارم اما دلم یه جورایی شد مشخصه مامان با احساس و عاطفی هستی حالا که از شیر گرفتیش دیگه نده اینجوری پروسه جدا کردنش هم خیلی زمان میبره هم خودشو خودت اذیت میشین اما به تغذیه اش خیلی برس میوه ها و خوراکی های متنوع تو فاصله زمانی کم بهش بده تا خیلی یاد شیر خوردن نیوفته دور و برشم شلوغ باشه بهتره کمتر بهونه میگیره
خسته نباشی عزیزم. خدا رو شکر که صبوری کرده. نه دیگه بهش نده دو سال بهترین وقته واسه از شیر گرفتن و بچه ها هم راحت تر کنار میان باهاش. آفرین که دو سال کامل شیر دادی . حالا هم بیشتر بغلش کن و بهش برس که هر دو تون کمتر اذیت بشین. موفق باشی.
منم دلم تنگه واسه دوران نوزادیش شیردهی با وجود بیخوابی و شب زنده داری و غرزدنای اونموقعم بازم ددلم تنگه 4سال پیشه که بدنیا اومد خیلی سخت بود همش خدا خدا میکردم روزا بگزره و بشه 4 ساله ولی الان دلم تنگ شده واسه اون روزا
الان دیگه شیر من براش فایده ای نداره ؟ یا اینکه باز هم خوب هست براش ؟الان ۲ سالو ۱۰ روزش هست
سارا جان هم تو کتب پزشکی و سلامت و هم تو آموزه های دینمون توصیه اکید شده که دو سال اول زندگی بچه شیر مادر خیلی براش خوبه پس مطمئنا همین دو سال کفایت میکنه براش
من 1سالو 11 ماه دادم بعدش دیگه هیچ شیری نمیخورد از شیر پاستوریزه بدش میومدو عق میزد الان تو 4سالگش کمکم دارم بهش میدم چون اهل لبنیات هم نیست شما لبنیاتو شروع کن وشیر پاستوریزه حتما بهش بده
اصلا نمیتونم جلوی خودمو بگیرم .. فقط دارم گریه میکنم .. فکر کنم افسردگی گرفتم
شیر پاستوریزه میخوره..قبل خوابش هم رفت در یخچالو باز کرد و گفت شیر ... تو لیوانش براش ریختم و یه کم خورد ... ماست دوست داره ..پنیر خامه ای میخوره و...
طبیعیه عزیزم گریه نداره ولی من اول ازشیر گرفتمش خوشحال بودم چون دخترم مدام شیر میخورد من کمبود خواب داشتم درسته الان دلم تنگه واسه اونموقع ولی خیلی بیخوابی داشتم و همیشه خسته بودم دختر گلت بزرگ شده خانم شده
دلم برای مظلومیتش سوخت .. خیلی صبور هست ..خیلییییی... هیچی نگفت ...
خوب عالیه اینا همش منبع کلسیومه
ممنون عزیزم .. البته بیماری مادرم هم مزید بر علت شد که آشفته تر باشم ... برام دعا کنین
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
