مشکلات بچه های طلاق از زمانی شروع میشه که سن ازدپاجشون میرسه
من تا ۱۸ سالگیم واسم مهم نبود بچه طلاقم البته همیشه یه هلاء داشتم اونم نبود پدر بود ولی بازم برام مهم نبود مامانم منوبه دندون کشید و بزرگ کرد ولی بالاخره طلاق ونشکلات بعدش و پدرومادر بی مسئولیتش خیلی عصبیش کرده بود من خیلی بابت عصبی بودن مامانم اذیت شدم ولی خدایی هیچیبرامون کم نمیذاشت مرغ اسمونم میخپاستیم برامون فراهم بود تا رسیدم به سنی که کم کم خواستگار میومد خیلیا که در خد پیشنهاد بود و اصلا احازه نمیدادیم بیان خونه تا یکی رو بهم معرفی کردن قرار شد ما همو ببینیم اگه خوشمون اومد قرار خواستگاری رسمی بذارن من ازهمون اول به اون آقا گفتم که پدرومادرم جدا شدن و ایشونم مشکلی نداشت ولی انکار در این مورد با خانواده اش صحبت نکرده بود ما حرفامون و زدیم و به نتیجه رسیدیم تا ایشون با پدرشون صحبت کرده بودن و مخالفت کرده بودن فقط به خاطر بچه طلاق بودنم بزرگترین ضربه رو اونحا خوردم تازه فهمیدم که بچه طلاق بودن یعنی چی کارم به قرص ارامبخش رسید !!
بعد ازدواجمم که یه حور دیگه ضربه خوردم
اما با همهداینا میگمجداییدپدرومادر بچه رواذیت میکنه درست ولی اینکه هرروز شاهد درگیری وکتک کاری و بحث باشن هزار برابر بیشتر از بچه طلاق بودن بهشون ضربه میزنه