فک کنم تا اونجایی گفتم که شب خوابیدیم و خیلی سردم بود
چند دفه هی نصف شب اومد کمش کرد
دم دمای صبحم کلا خاموشش کرد
صبحی به شوهرم گفتم من یخخخ زدم دیشب گفت کاش پتو واست میوردم!!
صبح زودم ساعت ۵ونیم گوشیشون تو هال زنننگ خورد پاشدن لامپا رو روشن کردن و کتریو صبحانه وتق و تووق
بعدم صبحانه خوردن شوهرم گفت اینجا صبحانه بخوریم یا توی راه گفتم ن نون که توی سبد هست پنیرم نمیدونستم که میایم اینجا برنداشتم میخوای بردار یا بین راه میخریم
بعدم خواهرش اومد یه لیوان چای گذاشت رومیزو رفت اماده شه بره سرکار!
میوه هم دوتا سیب و پرتقال بدون چاقو و نشسته گذاشت تو نایلون