همین الان تلفنی حرف می زدم
آخر تماسمون بغض اجازه نمی داد راحت حرف بزنم
(توی پرانتز بگم پسرم خیلی شیطون و پر انرژیه و فوق العاده باهوش و خلاق ... یه پسر کوچکتر دارم که هشت ماهشه حدودا . با ورودش پسر بزرگترم حسادت می کن و کارهای غیر عرفی برای جلب توجه انجام می ده که البته الان بهتر شده)
مامانم اول با حالت ناراحتی احوال پسرمو می پرسه که بهتره کاراش و اینا؟ بعد با فاصله چند دقیقه شروع کرد انواع تعریف ها رو از برادر زاده ام کردن
که با خاله فلانی(خاله من و باباش) ارتباط برقرار کرده بهش چی و چی گفته بعدشم گفت اسباب بازی ها رو اورده بود این کارها(ی مثبت) رو می کرد آخرش هم گفت مثل بچگی های باباشه و از اون هم بهتر و حرف گوش کن تره و توی خونه خرابکاری و ریحت و پاش نداره(برخلاف پسر من که همیشه از نظرشون و در کلامشون این جوری نیست)
جواب های من : اهوم ...آخی ... عزیزم