داستان زندگی من- قسمت ۴۰

عزيزم واقعا ناراحت شدمو قلبم به درد اومد از اينهمه سختي كه كشيدي

انشاءالله از اينجا ب بعده زندگي به كامت باشه

توکل به خدا💙🎈

خیلی ناراحت شدم مخصوصا اونجا که مهرداد اومده بود جلو در ارایشگاه و خیلی افسوس خوردم که بیشتر انگار روی بچگی و لجبازی عشقتون رو از دست دادین و هنوزم فکر میکنم چرا وقتی مهرداد اینهمه شما رو دوست داشته باید وقتی کارا درس شده باشه عکس خورشید رو بزاره با وجود اینکه میدونس چقد شما حساسین شاید همه مدتی که با شما بوده خورشید رو هم دوس داشته و کاش به حرف اون بابای دوستتون گوش میدادین و همون موقع از این رابطه بیرون می اومدین واقعا چرا مهرداد باهات این کارو کرد اون لیاقت عشق تو رو نداش نه تو لیاقت اون رو مطمن باش اونم تو زندگیشخوشحال نیس امیدوار از خدا هستم که به زودی دامنت سبز بشه با..این روشهای جدیدم نمیتونی حامله بشی ?آی یو آیو 

 حالا که داستانت تموم شد همه داستانت رو تو ی تایپیک کپی پیست کن امشب بزار تا افراد بیشتری بخونن به نظرم اگر شما با شوهرت لج کرده بودی و همه جاخیانتش رو جار میزدی زندگیت رو به طلاق میرفت ولی لین صبرت باعث شد شوهرت قدرتو بدونه و مطمنم اگر خودت بخوای و ی شور اشتیاق تازه تو خودت ایجادکنی و بشی همون دختر پر انرژی زندگیت خیلی بهتر میشه

ناراحت نباش تلاشت رو بکن ی حسی بهم میگه به همین زودی بچه دار میشی ایشالا همه انرژی های مثبت دنیا بیاد طرف تو .زندگیت رو خراب نکن اگر دیگه شوهزت بهت خیانت نکرده و همون ی مورد بوده از ته قلبت ببخشش و فراموشش کن خوشحال زندگی کن با شوهرت خاطره های خوب بساز جشن بگیر برا خودتون  بزار مهرداد همیشه حسرت بخوره بابت نداشتنت

منم ب دلایلی رفتم پیش روانشناس بهم گف افسردگی داری.

وقتی یک انسان ب علاقه هاش و خواسته هاش نرسه دچارسردی اززندگی میشه.

عزیزم شماهم عین منین البته بامشکل متفاوت ک دچارافسردگی وخودفراموشی شدی😭

عزیزم نمیدونم چی بگم فقط برات بهترین‌ها رو آرزو میکنم😗الهی اگه صلاحه یه نی‌نی خوش قدم سالم بیاد ب زندگیتون و همون بشه بهونه‌ برای یه شروع جدید و همیشه با همسرت خوش باشی💖الهی آمین💎💛

وایییی دختر بخدا تو خیلی قوی هستی ک تا اینجام تونستی بگذرونی بخدا من دارم میخونمش دارم میمیرم چ برسه ک خودم باشم چون منم ب عشقم نرسیدم ولی تا این حدم عذاب نکشیدم از هر طرفی