من عمم فک میکنه همه چششون میزنن در صورتی که هر بچه ای رو میبینه چشش میزنه فرداش مریضه
مثل خنده نوزادی که غرق خواب است، مثل بوی خانه کاهگلی پس از باران ، یا کشیدن نقاشی روی شیشه بخار کرده، مثل پیدا کردن جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگی ، صدای موج دریا در شب ، بوسههای ناگهانی ، چای تازهدم قند پهلو توی استكان کمر باریک ، یا مثل دستان گرم مادر بزرگ ، دوست داشتنت همین قدر شیرین است
همکار من لبش رو ژل زده بود، گفت خونه خواهر شوهرم داشتیم غذا می خوردیم، بچه اش رد شد افتاد تو کمرم، قاشق خورد تو دهنم، صورتم خورد تو بشقاب، سقف دهنم پاره شد، بشقاب شکست، لبام باد کرد.