چند روز پیش تا دیر وقت تو مطب بودم تا دکتر لمینتهامو انجام داد انقدر طول کشید اخرین مریض بودم منشیا رفتن سرایدارم کاراشو کرد رفت آخر سر که خواستم بلند شم گفت یکم رژ بزن تا عکست بندازم تو اینستام . اینه درست حسابی نبود از استرس دستمم میلرزید رژو بد زدم همشم مالید به دندونام. دکتر اومد زد رو شونم گفت رژم بلد نیستی بزنی بده ببینم بعد با دستمال نشست دندونامو پاک کرد و رژمو درست کرد عکس انداخت😳
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم این حسو تجربه کردم کار اداری داشتم رفتم مدیرش داشتم اشتباه انگشت میزدم دستمو گرفت گزاشت جایه درست ینی یخ زدم خشک شدم ولی چون سنه بابام بود چیزی نگفتم
بعد عروسک بودی که همینطور بدون واکنش نشستی؟؟؟؟؟من بودم اصلا اجازه نمیدادم عکسمو بذاره اینستا چه برسه به اینکه به خودش اجازه بده بگه رژ بزن و بعدم بخواد خودش درستش کنه
مردِ من چشمهایش لبریز از آرامش است...وقتی کنارم قدم میزند از هیچ چیز و هیچ کس ترسی ندارم...او معنای تمام و کمال واژهی امنیت است...قول هایش قول است...تهِ چشمانش پاکی موج میزند...برای عاشقانه هایم مجنون است و برای بچگی کردن هایم پدر ...مردِ من مــــرد است و محکم...آنقدر محکم ک میتوانم با خیال راحت کنارش همان دختربچهی ساده باشم