جزیرهی شاتر، داستان غیرفارسی-رمان دنیس لِهین مترجم: کوروش سلیمزاده قیمت: 260000
«جزیرهی شاتر» یکی از مشهورترین رمانهای «دنیس لهین» است که نشرچشمه آن را با ترجمهی «کوروش سلیمزاده» منتشر کرده است. «جزیرهی شاتر» اولین کتابی است که از دنیس لِهِیْن به فارسی برگردانده شده. ما در ایران لِهِیْن را بیشتر بابت فیلمهای «رودخانهی مرموز»، کلینت ایستوود، «بچهی گمشده»، بن اَفلِک و «جزیرهی شاتر»، مارتین اسکورسیزی میشناسیم که از روی رمانهای او ساخته شدهاند. لِهِیْن مجموعاً دوازده رمان و یک مجموعه داستان کوتاه نوشته که تقریباً تمام آنها در فهرست پُرفروشترینهای مجلهی «نیویورکتایمز» قرار داشته و جوایز ادبی متعددی را برایش به ارمغان آوردهاند. به جز اینها لِهِیْن فیلمنامهی چند قسمت از سریال جذاب و دیدنی The Wire را نوشته و گاهی هم برای تفریح در نقش خودش در سریال Castel ظاهر شده. «جزیرهی شاتر» آنطور که لِهِیْن گفته حاصل علاقهاش به رمانهای گوتیک، فیلمهای ردهی ب و فرهنگ پالپ است. «جزیرهی شاتر» داستان یک شخصیت نظامی است که در پی کشف و اعتراض به اسرار نظامی امریکا، به جزیرهای دورافتاده تبعید میشود.یکی از ویژگیهای برجستهی این کتاب جدال میان «صدق» و «کذب» است و تفاوتهایی با نسخهی اقتباسشدهی آن دارد. سلیمزاده، مترجم اثر، دربارهی علاقهاش به ترجمهی رمانهایی که اقتباس سینمایی مشهور دارند میگوید: «راستاش دلایل متعددی دارم، اول اینکه اگر فیلمی به خوبی "جزیرهی شاتر" یا "رودخانهی مرموز" از کار درآمده، آن هم به وسیلهی دوتا از بهترین کارگردانهای معاصر، پس حتماً منابع اقتباسی آنها هم ــ که هر دو از یک نویسنده هستند ــ باید چیز دندانگیری باشد. یعنی کتابی که ارزش دستکم یک سال وقت گذاشتن برای ترجمه و مخاطرات مربوط به آن را دارد. دوم اینکه کتابهایی که با گوشهچشمی به سینما نوشته شدهاند، مثلاً مجموعه آثار دنیس لِهِیْن، در مقایسه با آثاری که جنبهی ادبی قویتریدارند، مثلاً آثار "جاناتان فرنزن"، اندکی راحتتر به زبانهای دیگر ترجمه میشوند. از آنجایی که احترام بسیاری برای ادبیات قایل هستم، به خودم این اجازه را نمیدهم که به سراغ آثاری بروم که برگردان آنها به زبان فارسی به دانش گستردهتری، هم در زبان مبدأ و هم در زبان فارسی، از آنچه من در اختیار دارم، نیاز دارد. ما به اندازهی کافی مترجمهایی داریم که کارشان انتخاب شاهکارهای ادبی و به دست دادن ترجمههایی غیرقابل خواندن از آنهاست. نمونهها آنقدر زیاد و آشنا هستند که فکر نمیکنم به مثال آوردن نیازی باشد. الان بهنظرم بازار نشر به گونهای است که مترجم یک اثر از نویسندهی آن مهمتر است، به این دلیل ساده که خواندن یک کتاب متوسط با ترجمهای خوب، به مراتب بهتر از خواندن کتابی خوب با ترجمهای بد است.» وی دربارهی تفاوتهای فیلم و رمان میگوید: «فیلم و رمان تفاوت عمدهای ندارند. بههرحال وقتی کتابی 450 صفحهای را به فیلمی 138 دقیقهای تبدیل میکنید، ناچار از حذف تقریباً نیمی از کتاب خواهید بود. فیلم خلاصهتر از کتاب است. مثلاً در فیلم چیزی از کودکی "تدی" نمیبینیم، درحالیکه کتاب با کودکی تدی آغاز میشود. فیلم به حسوحال کتاب کاملاً وفادار بوده با یک تغییر در پایان. کتاب بسیار ناامیدکننده و سیاه تمام میشود، اما فیلم اسکورسیزی به شکل غیرمنتظره و البته زیبایی امیدوارانهتر تمام میشود. البته این امیدوارانه بودن، لزوماً چیزی از تلخی آن کم نمیکند.» در بخشی از کتاب میخوانیم: «دو سال از مرگ دُلورِس میگذشت، بااینحال هنوز هم شبها در خواب به سراغ تدی میآمد. حضورش در رویاهای تدی چنان قوی بود که گاه صبح که از خواب برمیخاست برای چند دقیقه فکر میکرد دُلورِس در آشپزخانه است و یا روی ایوان آپارتمانشان در باتنوود ایستاده و قهوه میخورد. این البته حقهی کثیف و سنگدلانهای از سوی ذهنش بود، بااینحال تدی خیلی وقت بود که منطق وجودی آن را پذیرفته بود. بیدار شدن از خواب، هر چه باشد، شباهت گریزناپذیری به تولد دوباره دارد. شما بدون هیچ گذشتهای از خواب برمیخیزید بعد چند خمیازه و بازوبسته کردن چشمهایتان، گذشتهتان را از نو جمع میکنید. تکههای خاطراتتان را بُر میزنید و براساس تقدم و تأخر زمانی مرتب میکنید، تا خود را برای رودررویی با زمانِ حال آماده کنید.»