کمکم الگوی فامیل شدم رفتار پدرم یه کم بهتر شده بود چون از من و اینکه سختی ها رو تحمل میکنم تعریف میشد بخاطر بقیه یه کمی به منم احترام گذاشتن فقط یه کمی ،ولی چون تشنه ی محبت بودم همون هم رو سرم میذاشتم ،تا اینکه بخاطر مسایل سیاسی و تحریم کارخونه کار شوهرم نیمه تعطیل شد و من باردار ناخواسته برا با بدون همین اواخر ،مجبور شدم ب م پیششون چون پرخطر بودم و احتمال مرگ داشتم اما از لحظه کردید پدرم رو داوردن مسافر خونه و ه تا و ..خیلی گرون میشد نمی تونستم بدم چن شب رو تو خیابون خوابیدم از خونه بیرونم کردن بخاطر شیطنت های پسر ۸ سالم به اورژانس اجتماعی زنگ زدم گفتن یه زن باردار رو نمیتونن نگه دارن مسوولیتی داره خونه فامیل هم که خودتون میدونی نمیشه رفت کلا غرور داشتم که به کسی رو من دارم ذهنم سرویس میشد اما جرات نداشتم به شوهرم که تو شهر دیگه ای کار میکرد بگم چون اونم به این خاطر مطمعنا تحقیر میکرد تحمل کردم گفتم شاید خدا ازم راضی شد و مردم