افرادی هستند که مدام به حرف زدن ادامه می دهند بدون آنکه بدانند درباره چه و چرا صحبت می کنند، آنها به حرف زدن ادامه می دهند چون نمی توانند متوقف شوند، اگر از چرندیاتی که از ذهنتان می گذرد اندکی آگاه شوید و بدانید که واقعا چیزی برای گفتن وجود ندارد در سخن گفتن تردید می کنید، درباره سکوت نگران نباشید، به این دلیل نگران سکوت هستید که همهی جامعه در حال حرف زدن هستند و شما هراس دارید، اما اگر درک کنید که سکوت واقعا چیست، چیزی پر ارزش برای گفتن خواهید داشت، اگر در سکوت خود عمیق شوید، کلامتان دیگر کلماتی تو خالی نخواهد بود، بلکه شکوه درونی تان را بیان می کند.@naghmegi
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من 44 روز پیش زایمان طبیعی داشتم..تا درش آوردنو سروتهش کردن گذاشتنش رو شکمم فقط گفتم چقد شبیه شوهرمه و اسمشو آوردم..تا خواستم دست بکشم سرش ماما گفت عه دستتتت نزززن کثیفه😕خیلی حس خووبی بووود..دوست داشتم زودتر مامانمو شوهرم بیان ببیننش..بعدم دادن بغلم که بهش شیر بدم..دهنشو سمت سینه م هی باز میکرد بزارم دهنش..
منم بیهوشی بودم ساعت 3 شب بهوش اومدم دیگه خوابم نبرد تا ساعت 5 یا 6 بود که پرستار اومد گفت بیا این خاله پیرزن و ببین دیدم یه لبو کوچولو آورد گذاشت کنارم از بس قرمز بود😄با چشمای سیاه کوچولو داشت همه جا رو دید میزد😂خیلییییی کوچولو بود 2400 گرم خیلی حس خوبی بود