2733
2739

کلا مدلشون یود.هول شدن چیه.وای زنداداشم بلن شم یه زنگ بزنم بازم یاداوری کنم بخندیم.جالبه به دختره نتونس چیزی بگه تا یه ماه با داداشم قهر بود.  

آرام آرام آتش به دلم زدی     بنشین که خوش آمدی رویایه من.

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه، پاهاش درد میکرد نمیتونست راه بره خودشو کشونده بود تا دمه در سرشو اورده ...

عزیزم خیلی دلم گرفت، هرکی جای اون بود کنجکاو میشد طبیعی، منم مادر بزرگم اومد خونمون سر ی مسیله ای دلگیر بودم ازش بهش گله کردم چشماش پر اشک شد ی ماه بعد اون ماجرا فوت کرد وقتی یادش می افتم قلبم درد میگیره

2728

یه روز با دوستم رفتیم بیرون،منو دوستمم همیشه نیشمون تا بنا گوشمون بازززززز😁

از جلو مغازه پسرهمسایمون رد میشدیم یه چیزی برام تعریف کرد من لبخند زدنم با دیدن یه هویی پسرهمسایه یکی شد!!خیال کرد نیشامو برا اون باز کردم🙄 اقا صبح اللطلوع ننه اش خونمون بود،مامانم ردش کرد

تا اینا رد کردیم گوشیو گذاشتیم یکی دیگه زنگ زد😅

اونم تو بانک نیشام باز بود بنده خدا اومد خواستگاری ردشون کردیم

اما خواستگار تو خیابون زیاد داشتم،گذذذذذذشت تا یکی از اقوام نزدیک اومد خواستگاری،مامانش میخاست بره از بابام پرسید،پسرمن بچه بدیه!؟؟؟

گفت نه

از داداش هام پرسید شما بگید بچه من بده!!!؟؟؟

گفتن نه!!!!!!

گفت پس خوب فکرهاتونا بکنین،یه ساعت بعد زنگ زد گفت نمیدونم من دارم میرم انگشتر بخرم😒،خلاصه گذشت و باهاش نامزد شدم،بعد بهش گفتم من دوست ندارم،نمیخامت،اما یه جورایی هم بدم نمیومد ازش

گفت تورو امام حسین بامن اینکارا نکن😁😁😁

وشد انچه شد....الانم 7سال از ازدواجمون میگذره💓

خودت باش!اینجا کارخونه مجسمه سازی نیست،کسی هم خوشش نیومد،نیومد!🙌
یه بار بعد خواستگارها رسیدم خونه  آخه شاغل بودم ی بارم موقع چایی تعارف کردن  جلوی پسره ...

شوهرت  شد  همون🤣

اخر منو به باد داد رویای باز اومدنت  ۸ سال گزشت اینقدر واسه نبودنت  نوشتم ۳ تا دفتر  شد باز نیومدی  عزیز دلم، دیگه ناییم  ندارم  غصه نداشتنتو بخورم   میخام بیخیال باشم  دیگه میخام زندگی کنم  خدایا  سپردم به خودت  همه چیو 😔

بچه ها من ی خواستگار داشتم 18سالگی خیلی سرخورده شدم ،   ی پیرمرد 70شایدم بیشتر بود ما رفته بودیم روستا این عاشق من شده بود پاشیده بود اومده بود تهران خواستگاری من میگفت 300گوسفند مال تو زمین روستا خونه روستا ب نامت 9تاپسر داشت میگفت پسرام غلام تو ی انگشتر گنده با خودش آورده بود میگفت دو سال ی بارم مشهد میبرمت، بابام اون موقع زنده بود هی میخندید   پیره مرده رو رد کرد گفت ما خودمون میایم خونت حرف میزنیم تا الان سر زبنوم دختر خاله هام هنوز هنوز تعریف میکنن میخندن،  خلاصه خیلی اپشن داشت 

2738
 وای من خیلی میترسم از ایندم هعی میگم وای نکنه نتونم ازدواج ونم 😐


گلم عکستو دیدم

ماشالله هیچی کم نداری

منم خیلی دیر خاستگار در خونمونو زد

چندتا بودن

نظامی بودن که بابام نذاش به مرحله خاستگاری برسه

خودم دیدم خبری نیس

با دو سه نفر تو چند سال دوست شدم

که متاسفانه همه از ازدواج فراری بودن...


خواهرم هم که ۳ سال ازمن کوچیکتر بود زود شوهر کرد رف

من دپرس افسرده...

نگم برات

فکر میکردم تا اخرعمر مجرد میمونم و هیشکی منو نمیخواد

هی ازخودم ایراد میگرفتم

که خواهرم خوشگل تر بود دندونام اینطوره

چاقم فلانم

چاقیمو ک درس کردم ۱۸ کیلو کم کردم

رفتم سرکار

ارشد گرفتم

بیخیال همه چی

اخرشم بگم برات 

که با همسری تو ۲۷ سالگی رو به رو شدم

و...بماند..


به قول مرحوم پدربزرگم:بر روی هر دانه بنوشته عیان/ این بُود مال فلان ابن فلان...

هر کسی یه قسمتی داره گلم


زمانشم نمیدونیم

فقط مراقب باش عجله نکنی برا انتخاب

و فکر کنی اولین نفر اخرین نفره..

بحث یه عمره...

کاربران محترم:زمانی که تاپیک میزنم یعنی انتظار هر نوع اظهار نظری را دارم ،پس مشکلی با انتقادشما ندارم در صورتی که ادب کلامت در تاپیکم رعایت بشه،،،،اما وقتی در تاپیک کاربران دیگه اظهار نظر میکنم هرچند که تبادل نظر هست ، پاسخی که میزارم برای استارتر اون تاپیک هست اگر از کامنتم خوشتون اومد و ریپلای کردین خوشحال میشم اما اگر مطابق میلتون نبود لطف کنید بگذرید  چون چیزی که من کامنت گذاشتم دیدگاه من بوده و نسبت به منطق خودم پاسخ دادم پس تنها استارتر اون تاپیک حق انتقاد از کامنتم داره  در صورتی که صحبتم تضاد داشته باشه با عنوانش اگر پاسخ ریپلای که زدی رو نمیدم دلیل نمیشه که حق با شماست                                       ممنون از فهم و شعور ش

یه بارم برا داداشم رفتیم خواستگاری،مبل هاشون خیللللی بالا بود نمیدونم چرا اینجوری بود!

اما ما خانوادگی قد بلندیم مشکلی نداشتیم،نشستیم دیدیم بابای دختره ک میشینه رو مبل ها پاهاش به زمین نمیرسه😐😐😐 وای نمیدونم چرا اینقدر خنده ام گرفته بود،دختره اومد نشست،هر دو دقیقه یه بار گردنش و چشمش میپرید بالا،تیک داشت بنده خدا!!ولی واقعا جلسات خواستگاری خیلی شیرینه😜

خودت باش!اینجا کارخونه مجسمه سازی نیست،کسی هم خوشش نیومد،نیومد!🙌
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز