سلام.خانم ها برارید برم سر اصل مطلب .چند روز بود پری عقب افتاد ه بود شک کردم نکنه باردار باشم .خلاصه با استرس و ترس و زمزمه کردن دعا و با چشمانی پر از اشک رفتم آزمایش . 😢..ساعت 5 دیروز میخواستم برم جواب رو بگیرم شوهرم گفت خودم میبرم تو دختر م و پسرم هم گفتن ما هم میایم که از اونطرف شوهرم ببرتشون گردش.. خلاصه من رفتم جواب رو بگیرم با لرز آون خانمی که جواب رو می داد گفت منفی من هم خوشحال .. چون دوتا بچه 15 و12 ساله دارم ..حوصله بچه ندارم.... وقتی اومدم دیدم شوهرم داره بحث میکنه با تلفن از ماشین پیاده شده ..بچه هام خبر نداشتن برای چی آزمایش دادم... رفتم سوار ماشین شدم شوهرم هم آمد گفتم کی بود گفت هیچ ی برای مغازه است خلاصله..گفتم نیستم😆.....
پسرم گفت بستنی میخوام رفتیم ..همین که پیاده شدیم دختر م گوشیش زنگ خورد گفت مامان بزرگ سلام علیک کرد دیدم دختر م رنگش زرد شد فقط میگفت نمی دونم مامانم .خبر ندارم