خانوما این موضوع ادامه تاپیک قبلیامه
گفته بودم که یکی از اقوام همسرم فوت شده ما تقریبا تا هفتمش هرروز شام و ناهار خونه صاحب عزا بودیم
حالا چقد محیط اونجا میتونه ناراحت کننده باشه به کنار
بعد غذا هم نمیتونسم اونجا بخورم اصلا خیلی روحیه م به این جور اتفاقات حساسه
بدنم حسابی ضعیف شد دیروز مریض شدم اصلا بدنم جون نداره رفتم درمانگاه سرم و امپول و این چیزا داد با دارو ک دارم مصرف میکنم
من فکر نمیکردم انقدر خونه مادرشوهرم بمونیم
یعنی از صبح تا شب خونه صاحب عزا بودیم و شب خونه ماذرشوهرم(چون خونه هاشون بهم نزذیکه) من واقعا مریضم نیاز ب دوش دارم لباس ب اندازه کافی ندارم واقعا نمیتونم ی جا انقذ بمونم اونم عزا واقغا هرلحظه ش دارم عذاب میکشم
بعد مریضم شدم واقعا ذارم دیوانه میشم ب همسرمم میگم میگه غر میزنی هر وقت میایم اینجا زهرمارم میکنی
خب اخه چیکار کنم واقعا خونه مامانمم ک ازم دوره دیر ب دیر میریم شاید ماهی ی بار دوماهی یبار شایدم طولانی تر، بیشتر از دوسه روز نمیتونم بمونم
من برنامه ریزیای خودمو دارم همسرم اصلا منو درک نمیکنه چیکار کنم ب نظرتون؟؟