بعد قفلشو زدم دیدم تو گالریش بوده دخترم
یهو عکس خودمو دیدم که داشتم به دخترم غذا میدادم شوهرم یواشکی ازمون گرفت
به حال خودم تاسفففف خوردم
کی اینجوری شدم چقدررز چاق شدم شکم چند لایه و سینه های بزررررگ پهلو های اویزون
هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری باشم
عکسو پاک کردم و رفتم جلو اینه
ایستادنی بهتز بودم ولی نشستنی افتضاحححح
شوهرم پیش خودش چی فکر میکنه(حالا هر چیم بگیم دلشم بخاد و مگه چیه والا ما زنا خودمونم ازهیکل زشت و چاق بدمون میاد)
برعکس شوهر من مادرش و ۳ تا خواهراش همشون مانکننننن