2733
2739
عنوان

مادرشوهرم تو گوش شوهرم از زن دایی خودش میگه

| مشاهده متن کامل بحث + 1454 بازدید | 60 پست
بله، اتفاقا تو همون دعوا مادرشوهرم بهم گفت تو چیکار میکنی برام مگه، همون هفته ای یکبار هم که میای، م ...

خوب حرفاشون روی شوهرت متاسفانه تاثیرگذاشته والان تنهامیره 

الان دیرنیست بامظلوم نمایی بگو اونادلشون برای من تنگ نمیشه ولی من نمیتونم نبینمشون هروقت میری باهم بریم  اینجوری کم کم ازرفتنشم کم میشه تنهانره بهتره پشت سرت هرچی بگن نمیفهمی

یک سوال؟چرااینجاهمه یادکترن یادرحال گرفتن مدرک پزشکی تازه پدرومادرشون وکیلن.خیلیاهم مدرک روانشناسی دارن فوق لیسانس کارشناسی ارشد هم که زیادداریم اینجا😐توی خارج ازایران هم زندگی میکنن😐توی همه ی تاپیکهاهم حضوردارن هرساعت ازروزوشب😑                                                                          (❤خدایا❤ شکررررررت بابت انتخابم هرچه دارم ازتودارم💝میگه چشمام ازپا درش آورده عینک زدم شمارودرنیاره😎😁)                                                                                                                                 ❤لطفا برای برآورده شدن حاجتم یک صلوات مهمونم کنید🙏❤
از کجا به این نتیجه رسیدید؟ از کدوم جمله ام ینی؟

ببین من تو روابط نیستم و حق ندارم نظر بدم اما ازونجا که مثلا مامانش گفته الان ناهاره و پذیرایی نمیکنم مثلا چیز خاصی نیس که بخاطرش بهت بربخوره اصلا یادت بمونه

اینکه تو مهمونی و صبح زودتر بیدار میشی هم ناراحت کنندس اما چیزی نیس که به دل بگیری

خیلیا اهل صبحانه و این تشریفات نیستن واقعا منظور بدی ندارن نباید ناراحت شی

مادرشوهرت هم تو رفتارش زیاده روی میکنه اما اون قدیمی و دهاتی رفتار میکنه تو نباید قدیمی تر برخورد کنی. تو امروزی هستی بقیه رو همراه کن عوض جنگیدن

ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



نه من تو خلوت با شوهرم حف زدم، تو اتاق، بعدش جلوشوهرم و مادربزرگ شوهرم، با مادرشوهرم صحبت کردم که شو ...

شوهرت که می دونست قبلا مخالف بوده واسه. همین وقتی جلوی مادرش گفتین انگار که شکایت بچه رو بردین پیش مادرش ( نمی دونم منظورم رسوندن یانه) 

2742
امضات👍😂

😘خیلی تاحالا ازامضام قدردانی شده😅

یک سوال؟چرااینجاهمه یادکترن یادرحال گرفتن مدرک پزشکی تازه پدرومادرشون وکیلن.خیلیاهم مدرک روانشناسی دارن فوق لیسانس کارشناسی ارشد هم که زیادداریم اینجا😐توی خارج ازایران هم زندگی میکنن😐توی همه ی تاپیکهاهم حضوردارن هرساعت ازروزوشب😑                                                                          (❤خدایا❤ شکررررررت بابت انتخابم هرچه دارم ازتودارم💝میگه چشمام ازپا درش آورده عینک زدم شمارودرنیاره😎😁)                                                                                                                                 ❤لطفا برای برآورده شدن حاجتم یک صلوات مهمونم کنید🙏❤
قابل تقدیره اصلا باید قابش گرفت💋😀

قربونت بشم 😃😘😘😘

یک سوال؟چرااینجاهمه یادکترن یادرحال گرفتن مدرک پزشکی تازه پدرومادرشون وکیلن.خیلیاهم مدرک روانشناسی دارن فوق لیسانس کارشناسی ارشد هم که زیادداریم اینجا😐توی خارج ازایران هم زندگی میکنن😐توی همه ی تاپیکهاهم حضوردارن هرساعت ازروزوشب😑                                                                          (❤خدایا❤ شکررررررت بابت انتخابم هرچه دارم ازتودارم💝میگه چشمام ازپا درش آورده عینک زدم شمارودرنیاره😎😁)                                                                                                                                 ❤لطفا برای برآورده شدن حاجتم یک صلوات مهمونم کنید🙏❤
2740
ببین من تو روابط نیستم و حق ندارم نظر بدم اما ازونجا که مثلا مامانش گفته الان ناهاره و پذیرایی نمیکن ...


متاسفانه اونا ی عروس دیگه دارن، عروس برادرشه، ینی عروس دایی شوهرم، خواهرشوهرم جلوی من خیلی با اون گرم میگیره،

حالا اینکه چرا اینو پیش کشیدم، به این علته که من مشکلم این نیست که چرا صبحانه درست میکردم، مسئله اینجاست که من اصن نمیدونم چیکار باید بکنم که مادرشوهرم باور کنه منو، یا اعتماد کنه، به خاطر همین دیگه کلا ول کردم، و از اینکه هرکاری میکنم اما اونا هرجوری دلشون میخواد رفتار میکنن ناراحت میشم

به هر حال انسان عاطفه داره

شوهرت که می دونست قبلا مخالف بوده واسه. همین وقتی جلوی مادرش گفتین انگار که شکایت بچه رو بردین پیش م ...


شکایت بپه رو بردن پیش مادرش در حالتیه که مادرش بدونه که من قبلا با بچش سر همین موضوع حرف زدم، اما مادرشوهر من نمیدونست، و من وقتی باهاش حرف زدم انگار که اولین بار بود داشتم سر این موضوع صحبت میکردم و اولین نفری هم ک باهاش حرف زدم مادرشوهرم بوده

اما با اینکه حرف، حرف مادرشوهرم شد و ما همون روزی ک ایشون میخواستن برگشتیم، اما همین صحبت من با ایشون تو راه برگشت پیراهن عثمان شد

خوب حرفاشون روی شوهرت متاسفانه تاثیرگذاشته والان تنهامیره  الان دیرنیست بامظلوم نمایی بگو اونا ...


متوجهم چی میگید، اما انقدر اذیت شدم تو این روابط که اصلا دیگه برام مهم نیست که چی میگن پشت سرم، مادرشوهر من متاسفانه خیلی دهن بین و ساده و سطحی نگره، و یه آدم قدیمی با سواد متوسطه، اما دخترش خیلی بهش یاد میده، و به منم خیلی حسادت میکنه، دخترش چندین بار باعث دعوای بین منو مادرش و دعوای بین منو شوهرم شده که خود شوهرم به این موارد واقفه و به خواهرش گفته و اونم گفته آره راست میگی

اگر خواهرشوهرم دست از حسادت برداره و بدونه که هرکسی جایگاهی داره، و نمیشه همه یه مدل باشه زندگیشون، و انقدر از من به مادرش نگه و یادش نده خیلی از این دلخوریا پیش نمیومد

متاسفانه من روش خیلی حساب بازکرده بودم و تو دوران عقد باهاش حرف میزدم، اما اون توروم خیلی نرمال رفتار میکرد اما پشت سر میرفت چندتا میذاشت رو حرفای من و به مامانش میگفت، و چندین بار مامانش به مامانم زنگ زد و گفت دخترتون اینو گفته به دخترم، اونو گفته و ...

حتی خواهرشوهرم پشت من ی سری حرفایی ک من تو جمع زده بودم رو نمیدونم چجوری برگردونده بود و برده بود پیش شوهرم گفته بود و شوهرم با من کلی دعوا کرد

(مثلا ما عروسی دعوت بودیم همون شهرشون، و تو عروسی مثل بقیه منم حرف زدم، فرداش که با شوهرم و مامانم و بابام رفتیم جایی برای تفریح، شوهرم منو به حساب اینکه داره میبره که پیاده روی کنیم، برد ی جایی دورتر از مامانم اینا، کلی حرف بارم کرد که تو چرا اینا رو گفتی، چه حقی داشتی و .... منم تو شهر غریب خیلی حالم بد شد و گریه کردم، بعدهم گفت اشکاتو پاک کن مامانت اینا نفهمن باز حرف میزنیم

که بعدش من گفتم اصل ماجرا چی بوده و خجالت زده شد، اما ایشون شوهرمه میاد باهام حرف میزنه، مادرشوهرم که نمیاد از صحت حرف دخترش مطمئن بشه، چون بهش اعتماد داره که در نتیجه میشه این که هر رفتاری که فکر میکنه حقمه با من انجام میده

درسته مردباید مردباشه نه مثل بچه ها یکسره تنهابره دیدن مادرش  احترام گذاشتن با پرروکردن فرق دا ...


اتفاقا جلسه ی دوم سوم خواستگاری بود که مادرشوهرم و دخترشون با مامانم داشتن حرف میزدن، کلییی بد از زن داداشش گفته بود، ینی زن دایی شوهرم

که مامانم حسابی تعجب کرده بود که چرا جلسات اول اینا رو اومده بهش گفته

کلا تو دوران عقد هر رفتار عجیبی که ما میدیدیم با هرکسی حرف میزدیم میگفتن داماد مهمه، دخترتون می خواد با اون پسر زندگی کنه، بعد مدتی بقیه میرن کنار، تازه بچه هم که بیاد که دیگه انقدر سرشون شلوغ میشه

همین کارا رو کردی توقعشون زیادشده من نمیگم همه باید با خواهرشوهر دشمن بشن اتفاقا اصلا از این چیزا ت ...


اتفاقا من همین حرفو به شوهرم میزنم و اون میگه همین که دارم با تو زندگی میکنم ینی کار اونا رو تایید نمیکنم، اما نیاز به حمایت من دارن و من باید هدیه بگیرم حتما به هر مناسبت، یا حتما برم سر بزنم

جالب اینجاست که اینا بدون من برای پسرشون تولد میگیرن و عکساشونو تو شبکه های مجازی یا تو پروفایلشون میذارن

و با اینکه ما به خواهرشوهرم سر روز زن، یا تولدش کادو میدیم و همینطور به بچش سر تولدش و... هدیه میدیم، اما ایشون اصلا براش مهم نیست، فقط برای تولد شوهرم یک تی شرت میخره، برای تولدش، نه برای من هدیه ای تهیه میکنه، نه روز مرد یا ... هدیه ای به همسر میده

منم به شوهرم میگم شما که میگی ایشون به حمایت شما نیاز داره، آیا ایشون به نظر شما احترام میذاره، آیا ایشون من رو به عنوان همسر شما پذیرفته؟

شب عروسی هم خواهر شوهرم دعوا انداخت، که مادرشوهرم به پدرم زنگ زد و هرچی از دهنش اومد گفت، گفت من دخترتونو عروس خودم نمیدونم، عروسی کنسله، شما که ضرر نمیکنید، ما ضرر میکنیم که پول تالار و لباس و آرایشگاه دادیم، شما هرچی جهیزیه گرفتین میمونه، دخترتونو به هرکی بدید این چهیزیه هست و ...

اصلا یه وضعیتی، فرداشم تواتاق عقد اومد با من دعوا که تو به من احترام نمیذاری و... (منم روم نشد بگم شما اون همه حرف زدی، همه رو فاکتور بگیرم حرفای دیشبتو چیکار کنم؟) منم تو بغل فیلمبردار گریه کردم

مادرشوهرم جلوی خاله ی شوهرم و دختر خاله هاش به شوهرم برگسته گفته خاک توسرت با این زن گرفتنت(اینو کسی اومد برام گفت که من بعدا که از شوهرم پرسیدم گفت درسته) و شوهرمم هم چیزی بهش نگفته بوده

حتی مادرشوهرم تو یکی از دعواها گفت مادر دوست شوهرم بهش گفته این همه میگفتی میخوام عروس بگیرم این بوووود؟؟؟ میومدی ازین دخترا که خیلی داشتم من، یکیشو میدادم بهت

کلا آدم کم عقل و سطح پایینیه که به این نتیجه رسیدم رفت و آمد نکنم بهتره، چون این رفتارای سطح پایین و سبکشون روی من هم تاثیر میذاره و منو مثل خودشون میکنن، هبرحال با هرکسی نشست و برخاست کنی با رفتار اونا تعریف میشی

حرفایی که میزنی درسته ولی در نهایت نمیشه از خانوادشم ببره


برو تو فاز مظلوم بازی ببین جواب میده یانه !
بگو من دوسشون دارم من ارزوم بود منو مثل دخترخودشون بودنن همیشه دلم میخواست باشون رفت و امد داشته باشم ولی اونا اصلا منو نمیخوان
مگه من چه بدی بهشون کردم
من هرچی هم باشم انتخاب توام والان دیگه همسر توام چرا به خاطر توام که شده یه ذره سعی نمیکنن احترام  بذارن 

اتفاقا جلسه ی دوم سوم خواستگاری بود که مادرشوهرم و دخترشون با مامانم داشتن حرف میزدن، کلییی بد از زن ...

عزیزم فقط بایدازراه مظلوم نمایی جلوی همسرت واردبشی باسیاست رفتارکن تااینقدردلشوبدست بیاری که حرف اونابه چشم نیاد

یک سوال؟چرااینجاهمه یادکترن یادرحال گرفتن مدرک پزشکی تازه پدرومادرشون وکیلن.خیلیاهم مدرک روانشناسی دارن فوق لیسانس کارشناسی ارشد هم که زیادداریم اینجا😐توی خارج ازایران هم زندگی میکنن😐توی همه ی تاپیکهاهم حضوردارن هرساعت ازروزوشب😑                                                                          (❤خدایا❤ شکررررررت بابت انتخابم هرچه دارم ازتودارم💝میگه چشمام ازپا درش آورده عینک زدم شمارودرنیاره😎😁)                                                                                                                                 ❤لطفا برای برآورده شدن حاجتم یک صلوات مهمونم کنید🙏❤
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز