رابطه ام با زن داداشم خوب نیست،،بخاطر برادرم خیلی سعی کردم خوب باشیم با هم ولی نشد که نشد
عروسمون یه ساله ازدواج کرده و طبقه سوم مادرم اینا میشینه،،
از وقتی ازدواج کردن دیدم مادرم دیگه راضی نیست که برم اونجا زیاد ،،در صورتی که زن داداشم یه ماه یه ماه نمیاد پایین،،خونه خودشه
،،منم کم کم دیگه نرفتم و کلا سه چهارماهه خونشون نرفتم(ولی پارک و باغ و اینا با هم رفتیم )
حالا هروقت زن داداشم میره خونه مادرش،،مامانم به من زنگ میزنه که برم اونجا یا دخترم رو ببرم،،،خیییلی خیلی بهم برمیخوره که هروقت زن داداشم نیست بهم میگه بیا،،،منم میگم کاردارم،،نمیزارم دخترم هم ببرن،،،
سیصد متر خونه با همه امکانات وسایل و ماشین گذاشته تحت اختیار عروسش،،،
بعد از عروسش میترسه دخترش رو راه بده خونش،،،
با خودم داشتم فکر میکردم اگه خدای نکرده پدرم در قید حیات نبود یا عروسمون خرج مادرم اینارو میداد،فکر کنم مادرم هی دیگه تو خیابون هم جواب سلام مارو نمیداد
هی روزگار