2737
2739
عنوان

از زندگیم سیر شدم، کمکم کنید...

| مشاهده متن کامل بحث + 4054 بازدید | 148 پست

بعد از حرف اون دکتره دیگه مادر شوهر من مریض نشد

تا دوباره یه دعوای ما، 

که دوباره خودش آتیش آورده بود، 

این سری خانوم رفت بیمارستان خوابید. 

بیمارستان خصوصی که شبی 2،5 پول تختشه، 

دخترش از اصفهان اومد برای نگهداریش و کلی دنگ و فنگ. 

آخر سرم دکترا گفتن هیچیش نیست. همه جا رو چکاپ کردن. 

خانوم از آندوسکوپی ترسید، وگرنه بازم میخوابید. 

منو شوهرم هر وقت دعوا میکردیم مادرش بلافاصله منو بلاک میکرد، 

بعدها اینم به شوهرم یاد داد که اونم بلاکم کنه. 

یه بار تو تلگرام شوهرم دیدم که  عکس یه موتور قراضه رو برای شوهرم فرستاد که جای پلاکش نوشته بود: میخوام بفروشمش به خاطر مهریه زنم. 

گفت اینو بذار رو پروفایلت 

شوهرم گغت ضایعست 

گغت نه، بذار یه تکانی بخورن. 

شوهرم رو مجبور کرد منو ببره مهریه ام ببخشم. 

مهریه ام 110 تاست. 

منم از اونجایی که میدونستم برای ببخشش مهریه باید بریم دفتر اسناد رسمی،  به شوهرم برای اینکه بفهمم چقد جدیه رو حرفش گفتم بریم. 

اونم منو برد محضر ازدواج. 

حاج آقاعه گفت که اینجا نمیبخشن و باید برید دفتر اسناد رسمی، جلوی شوهرم گفتم من میدونستم و فقط میخواستم این آدم رو بشناسم. 

فقط گریه میکردم، 

که حاج آقاعه گفت ببین چیکارش کردی که این دختری که انقدر خوب و معقوله داره اینجوری جلوی من گریه میکنه،گغت طلاق همیشه هم بد نیست. 


مرا که طاقت این چند روز دنیا نیست، چگونه حوصله جاودانگی باشد؟  

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

بگذریم از خورده دعوا ها. 

که هر دعوایی یک هفته قهر بودیم " به دستور مادرشوهرم،  که به خیال خودش منو آدم کنه"

هزار بار به شوهرم گفتم فهر برای زن و شوهر نیست، 

قهر سردی میاره، دوری میاره، 

گوشش بدهکار نبود. 

مادرش یه بار علنن به من گفت یه مدت قهر کنید، گفتم مگه زن و شوهر قهر میکنن؟  گفت دور باشید درست میشید، 

ما قهر کردیم و وقتی آشتی کردیم رفتم پیش مادرشوهرم گفت قهر چیه؟  مگه بچه ایید؟  زن و شوهر قهر نمیکنن؟  

گفتم خودت بودی که گفتی قهر کنیم؟  

گغت من میگم قهر کنی، ولی تو این خونه قهر باش نرو خونه بابات. 


مرا که طاقت این چند روز دنیا نیست، چگونه حوصله جاودانگی باشد؟  
2731

شوهرم گفت به کسی نگو 

عروسی میگیریم بدون اینکه کسی از قضیه بویی ببره. 

از اونجایی که مادرش همه کاره بود تصمیم گرفتم حتما به مادرش بگم. 

نصفه شبی به مادرش گفتم. 

مادرش نشست همش پیش شوهرم گغت خاک تو سرت شل، 

بی عرضه، 

از شوهر خواهرت یاد بگیر، 4 سال عقد، الانم 4 سال عروسی هنوز بچه دار نشدن، 

شل،  بی عرضه. 

شوهرمم با ناراحتی همش منو نگاه میکرد که چرا بهش گفتی. 

آخر سر به زبون اومد گفت: دیدی بهت گفتم نگو، همینو میخواستی؟  

مادرش گفت نگه که چیکار کنید؟  

گفت بی سر و صدا عروسی میگرفتیم، 

مادرش گفت آره حتما منم اجازه میدادم. 


مرا که طاقت این چند روز دنیا نیست، چگونه حوصله جاودانگی باشد؟  
2738
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687