2737
2739
عنوان

داستان زندگی من

| مشاهده متن کامل بحث + 221066 بازدید | 743 پست

من روزای خیلی سختیو بخاطر مسیر دور دانشگاه تحمل کردم ولی شیرینی رابطه برام انقدر ارزش داشت که مهم نبود این سختیو بخاطر اینکه اون اصرار داشت دانشگاهمون یکی باشه و من این ریسکو کردم و شکست خورده بودم

هروز همدیگرو میدیدم

هروز بیرون میرفتیم

کلاسارو میپیچوندیم

تو سرما و گرما از 6 صبح تا 9 شب باهم بیرون میرفتیم و تو خونه فکر میکردن هروز از صبح تا شب کلاس داریم

تو خیابونا و پارکا میچرخیدیم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

ماشین نداشتیم

پولم خیلی نداشتیم

ولی دلمون به هم خوش بود

یه روزایی پول 1ساندویچ داشتیم واسه نهار

باهم نصف میکردیم میخوردیم

حتی پول تاکسی گرفتن هم نداشتیم

همش با مترو و اتوبوس میرفتیم اینور اونور

وضع مالی خانواده هامون بد نبود

ولی از طرفی من چون مغرور بودم پول کم میگرفتم از خونه و هردفعه هرچقدر پول که میدادن من میگفتم همین کافیه

اونم خانوادش اندازه دانشگاه رفتن بهش پول میدادن و چون سرویس داشت فکر نمیکردن خرجش زیاد باشه

ولی خداییش نه اون نه من هیچکدوم هیچوقت بخاطر پول به همدیگه غر نزدیم یا دلمون از هم سرد نشد

چه روزایی تو سرما و برف تو خیابونا راه میرفتیمو یا پناه میبردیم به پاساژا که گرم شیم ولی کنار هم بودنمون انقدر ارزش داشت واسمون که عین خیالمون نباشه

هیچوقت حساب جدا یا پول جدا نداشتیم

هیچ چیزمون شخصی نبود

همه چیزمون مشترک بود

حتی تمام خصوصیات اخلاقیمون شبیه هم بود و شبیه هم شده بود

جفتمون پر انرژی و شاد و خنده رو بودیم

یادمه جفتمون این عقیدرو داشتیم به قدری ما غرق در همدیگه شدیم که وقتی باهم میریم بیرون فکر نمیکنیم با کسی رفتیم بیرون

فکر میکنیم که با خودمون اومدیم بیرون

واقعا میشد گفت یه روح بودیم تو 2تا بدن

2740

بلاخره هرجوری که بود جفتمون دانشگاهمونو تموم کردیم

اون تو رشته ای که عاشقش بود و توش بهترین بود

و من تو رشته اجباری که اصلا دوسش نداشتم و چون رشته خیلی خیلی سختی بود واقعا پیر شدم تا تمومش کردم

باهم امتحان ارشد دادیم

جفتمون واسه ارشد رشتمونو عوض کردیم

اون یه رشته دیگه که علاقش بودو کنکور داد و من یه رشته ای که شاید بشه ازش پول دراوردو انتخاب کردم

یکی منو لایک کنه لطفا

ادمها را نباید به هر قیمتی نگه داشت . همه برای ماندن نمی ایند. ادمی که میماند جنسش با دیگران فرق دارد.....برای ماندنش مجبور نمیشوی خودت را تغییر دهی .اینو بیاد داشته باش برای نگه داشتن ادما نباید خودتو زیر پا له کنی.....ادما باید با دلشان بمانند نه با جسمشان....

اون کلا قبول نشد

و من تو یه دانشگاه خیلی خوب قبول شدم


اما



کم کم سنمون داشت میرفت بالا و من چون باید سربازی هم میرفتم اگه ارشدو میخوندم 2سال از زندگی عقب میوفتادم و به این فکر میکردم که من باید زودتر زندگیمو سرو سامون بدم که بتونم برای ازدواج پیشقدم بشم

چون جفتمون همسن بودیم نمیتونستم زیاد بیخیالانه زندگی کنم چون سن اونم میرفت بالا پس من نیاز داشتم که سریع تر بیوفتم تو بازار کار و شغل مناسب پیدا منم و پول در بیارم تا بتونم زندگیمونو سرو سامون بدم

از اینطرفم میدیدم که دوست دخترمم دوست داره زودتر ازدواج کنیم

پس من از ارشد انصراف دادم و دفترچه خدمت سربازی پست کردم


روزا همینطوری گذشت و ما زندگی شیرین و عاشقانمون ادامه میدادیم در کنار نگاه های متعجب همه که شما چطور تا الان باهمین اونم تو روزایی که عمر رابطه ها به 2 ماه هم نمیرسید

یه آشنا جور کردم و با پول تونستم 2 آموزشی خدمتو بندازم تهران

چقدر غصه خورد که میرم خدمت

موهامو زدم

چقدر از این ناراحت بودیم که نمیتونستیم هروز باهم باشیم یا گوشی داشته باشم که باهم چت کنیم

من رفتم دوره آموزشی و بلاخره تموم شد و منتظر بودم که ببینم کجا تقسیم شدم و قراره 19 ماه دیگرو کجا خدمت کنم

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز