من بیچاره که فقط دعا میکنم زودتر برادرشوهر مجردم ماشین بخره تا دیگه با ما نیان اگه بیاد و حرف نزنه مسئله ای نیس اذیتم میکنه
مثلا قراره ساعت 5 فلان جا باشیم خانوم دستور میده راس ساعت 4اینجا باشین دیگه کار نداره شوهرم اومده ناهار خورده یا نه استراحت کرده یا نه اگه 4 بشه 4/5دقیقه آنقدر زنگ میزنه و کجایین کجایین میکنه که دیگه بیزار میشم
تو ماشین هم ک میشینه شوهرم باید با سرعت 40 تا بره اگه یک سبقت بگیره یا تند بره جیغ و داد میکنه ی بار مار آوردی بیرون نگا چکا مکنی نگه دار پیاده شم زهرم کردی فلان و اینا
بعدشم موقع برگشتن خونه ما به فامیلا اونا خیلی دوره نیم ساعت 45 دقیقه راهه دلش میخواد پا ب پای بقیه تا ساعت 11 بشینه دگ گور بابا ما که خوابمون میاد یا نه تا خانوم بلند میشه و راه میفتیم میرسیم خونه میشه 12 شب
ببین من چه دلی دارم