چکار باید کرد که این اختلافا بین بچه های خودمون نیافته
من باورت میشه شوهرم به زور میبرم خونه بابام نمیدونی چقدر اون دیوارا اون خونه اون آشپزخونه باهام غریبه ان البته باهاشون در ارتباط هستم اما یادم که میاد اشکم در میاد هنوزم بعد ۸سال ازدواج مامام بابام تا پسرا چیزی میگن میگن هییییییسسس تو ساکت کوتاه بیا تا بری
بنظرم یکی از علتاش میتونه عدم مدیریت بزرگترا باشه.هرچند اختلاف تو هر خانواده ای پیش میاد به خاطر تعامل زیاد،اما مدیریت درست خیلی میتونه جواب بده
عزیزم چقدر مثل همیم😔
منم از وقتی ازدواج کردم نرفتم اصلا دوست ندارم برم
شوهرمم نمیره
اصلا هیچکدومشون به دلم نمیشینن احساس میکنم دشمنمن
ولی میگم کاش ی خواهر داشتم با خیال راحت باهاش حرف میزدم ...حتی به مادرم هم اطمینان ندارم
خیلی جو خانوادمون مسمومه
100% تربيت والدين!!!
منكه سال تا سال خواهر كوچكترم انچه بي احتراميه و متلك و هرچي عقده اس باهام قهره ميكنه باز من با طلا ميرم به استقبالش از جوراب و لباس زير تا طلا و پول باز ابرو ريزي ميكنه و قهر
و مامانم تازه خوشحالم ميشه كه هركدوم از ما رو جدا جدا واسه خودش داره و از من به خواهرم اينقدر نفع ميرسه
داداشمم بي احترامي كنه من بايد كوتاه بيام مامانم ميگه با ماهم همينطوره كوتاه ميايم
اين يعني تربيت و مديرت در خانواده كه صفره
فقط و فقط عدم مدیریت درست والدین در طی زمان
دقیییقا ما هم همین وضعه
شما ارتباط داری؟!باهاشون
من با چار تاشون حرف نمیزنم
یکی هم امروز زنگ زدم کلی حرف منفی زد حالمو بد کرد به مادرم میگم میگه اشکال نداره اعصابش خرابه
میگم به جهنم اعصابش خرابه سر من باید خالی کنه دیگه به همینم زنگ نمیزنم
