۶ ماه پیش یروز شوهرم اومد خونه گفت به یه اتلیه بیعانه داده و بچه رو اماده کنم سه تایی بریم عکس بگیریم بعد کلیم سرم غر زدو اعصابمو خورد کرد که سریع اماده شو و زشته بعدم رفتیم از در وارد شدیم عکاس یه زن بود منو سگ محل میکرد رسما با شوهرم که حرف میزد گل از گلش میشکفتو زنیکه هی بمن میگفت تو چجور مادری هستی بلد نیستی بچتو بخندونیو کلی اعصابمو خورد کرد وقتیم اومدم تو ماشین شوه م گفت یچیزی جا گذاشتمو برگشت اتلیه بعدم گفت اونجا نبود حتما اوردیم بخونید بقیشو بگم