سلام عزیزم
خخخ
والا امروز رفتم خیلی شیک و مجلسی طلاهامم انداختم و مثل خانوم رفتم اونجا نشستم
خواهر عنترش اومد داخل محل سگش نذاشتم نگاشم نکردم ،باباش اومد کلی بهم دست داد و... اون داشت میسوخت فقط ،خواستم بگم من صاحب خونه احتراممو میگیرن تو کی هستی آخه
بعد خلاصه یه غریبه رو اونجا دید باردار بود یه ساعت تبریک حاملگی بهش گفت و... از لج من
منم هیچ محل سگ ندادم از آخرم با مادرش و خاله اش خدافظی کردم و اومدم مادرش داشت دق میکرد