الان دو روزه دیگه تو خونه به چشمم نمیاد هست ولی انگار نمیبینمش
حالم‌بهم‌میخوره جای کس دیگه ای باشم براش
همه توانمو دارم جمع میکنم برای مادر بودن
نمیخوام اون طفلی هم تاوان بی لیاقتی پدرشو بده
اون‌چه گناهی کرده که بخاطر چند لحظه لذت پدر مادرش مجبور باشه یه مادر افسرده رو تحمل کنه
یه وقتایی باید کم باشی ....تا نبودتو حس کنه
تهدید فایده نداره مثلا قبل اینکه بری اتاق زایمان یا عمل ...بری در گوشش آهسته بگی ....تا من میام بیرون اسمی که رو دستته رو برو پاک کن ....چون اگه بیام از بیمارستان خونه و باز ببینم اون اسم سرجاشه ...همین یه ذره عشقی که تو دلمه هم میمیره
عزیزم وقتی خوندم دلم ب درد اومد چون منم اوایل ازدواجم اینجور بودم عشق اولم تو مغزم بود ..گریع میکردم با خودم میگفتم لعنتی دیگ تو فکرم نیا.اما میومد خابش می دیدم آخه تو خانم مهربونی هستی اما شوهر من بد اخلاق واز سر اجبار ازدواج کردم عاشقش نبودم از همون اول..حالا کمرنگ شده اما باز بعدشم دست خودم نی اما شوهر تو باید بسازی چون بچه داری کم کم بگو اونو پاک کنه اگ نکرد خانوادت در جریان بزار ..بترسونش بگو وقتی منونمیبینی بچت میندازم ومیرم
تهدید که هیچ وقت نمیکنم
راه خوبیه حتما امتحان میکنم عزیزم
ان شاالله جواب بده
همه‌دردم اینه اون دختر آشغالم با اینکه شوهر داره هنوز دنبال شوهرمه
من چقدر احمق بودم که گفتم اون دختر نخ میده شوهرم بهش فکر نمیکنه
تازه الان واقعیت ها دارن خودشونو نشونم میدن
من شوهرم ۷ سال با یه دختر تبریزی دوس بود وبعد تموم کردن به یه دلایلی..خودمون شمالیم
۷ سال کم نیست
با من که دوس شد بعد ۹ ماه همچین عاشق هم شدیم که یه روز نمیتونستیم همو نبینیم
ازدواج کردیم جاریم میگفت هفته ای به بار میرفت تبریز،پرتقال و وسیله میبرد براشون و اینا
الان شوهرم عاشقمه و یه بچه دوساله دارم..منم عاشقشم
محبت میکنه وخیلی خوبه خداروشکر و میدونم اصلا تو فکرشم نیست دیگه اون دختر
ولی من گاهی یادش میوفتم اعصابم خراب میشه و انگار حالم ازش بهم میخوره
بمیرم برات که تو شوهرت اینجوری میکنه و تحمل میکنی..کاش باردار نبودی و میرفتی و دلش شاید یکم نرم میشد و از سفتی درمیومد
لعنت به اون دختر..لعنت به اون عشق که باعث عذابت شده
شوهر من فقط اومد منو عاشق کرد انگار دلش میخواست عقده هایی که با اون داشت رو سر من خالی کنه
نامرد نه تنها به من به بچه ای که از وجود خودشم هست توحه نمیکنه
بعضی وقتا میگم نگاه کن داره تکون میخوره میگه ولم کن تو چقدر لوسی میگم بچته همه پدرا آرزوشونه این صحنه رو ببینن میگه برو خدا شفات بده ادم نیستی که فقط گذاشتنت برا این مسخره بازیا
دلم میخواد برم به مامانم بگم چرا نزدی تو دهنم چرا وقتی التماست میکردم که بذاری زنش شم جلومو نگرفتی چرا وقتی گفتم خودمو میکشم باور کردی کاش گذاشته بودی خودمو بکشم تا هر روز توی این زندگی نمیرم
روزی که قبول کردن زنش بشم گفتن وقتی رفتی هر چی شد خودت مقصری ما میدونیم مرد زندگی نیست ولی وقتی خودت بدبختی رو انتخاب میکنی از این در که رفتی راه برگشتی نداری
ولی میدونم بازم دلشون نمیاد تنهام بذارن برعکس شوهرم خانوادم خیلی دوستم دارن هنوز دلم برای روزایی که مامانم با بوسه بیدارم میکرد تنگ میشه
بعد اومدنم توی این خونه هیچ کس منو نبوسید
فقط شبا که خواب اون عشق لعنتیش رو میبینه جای اون بوسم میکنه از صدتا شکنجه بدتر برام
