ن بابا ندا ازدواج كرد با يكي ب اسم امير بعد مرتضي رو زوري براش يكي رو نشون كردن اون دختره رو نميخواست مامان مرتضي برگشت اومد اهواز مرتضي هم پشت سرش مياد ميره ميشينه با دوستاش مشروب ميخوره و اينا بعد خودش تو رگش هوا تزريق ميكنه ميميره ندا براش عزاداري ميكنه و شوهرش باهاش كنار مياد بعدم حامله ميشه باباشم زن ميگيره و ندا هم بااون دوتا خواهر برادرش رابطه برقرار ميكنه
همين😐