2752
2734
عنوان

خاطرات بد نامزدی یا عروسی یا پاتختی بیاید تعریف کنیم

| مشاهده متن کامل بحث + 2656 بازدید | 117 پست
ما خرید نامزدی میکریثدیم وسطه خرید زنگ زدن به شوهرم گفتن مادربزرگت مرد اومدیم عروسی کنیم خالم مرد ...

واییی عزیزم خیلی ناراحت شدم یعنی دستت تو گچ بود

برای من مادرشوهرم خرید نکرد سر عروسی اذیتمون کرد منم هیچی نمیخوام فقط از خدا امیدوارم سر پسر بعدیش خانواده خانومش همچین بلایی سرشون بیاره صدبرابر از بلاهایی ک سرمن آوردن بدتر الهی خدا خودش جوابشو بده که خاطرات خوشمو تلخ کرد


ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



اخه یهویی شد فک کن ۳ شنبه اومدن گفتن جمعه نامزدیه 

يا علي 😐

چه خبر بود كه اينهمه عجله داشتن؟ 🤦🏻‍♀️


خدايا شكرت ❤️السلام علي الحسين ✨ ممنونم كه روز تولد امام حسين بهم عيدي دادي خدا جون 😘

من شب حنابندونم مادرشوهرم تا حنادو اوردن گداشتن منو شوهرم درحال رقص بودیم به همه مهموناشون که حنااورده بودن گفت بریم ماخودمون تو خونه مهمون داریم درحالیکه همه مهموناشون اومده بودن تومراسم ما بودن هیشکی خونه نبود

وچنتا رفتار دیگه

من بعد مراسم به شوهرم گلایه شو کردم 

نگو اونم گذاشته کف دست خانواده ش

پدرشوهرم برداشت زنگ زد به من و خیلی محترمانه صحبت کردیم تموم شد

ولی حرفاش بعد دوسال تموم نشده هی خواهرشوهرام و مادرشوهرم میگن تو کوفت مون کردی 

درحالیکه من باشوهر خودم حرف زده بودم وازش خواسته بودم بهشون نگه 

وقصیه رو همون شب تموم کردبم ولی وقتی حرفی واسه گفتن ندارن اون شب می کوبن سرمن

خدایا امیدم تویی پس نگاهی به دل شکسته م کن تا همه بفهمن من تورو دارم،خدایا میگن خدا وقتی دوست داره صدای یه بنده شو زیاد بشنوه دیر آرزوشوبرآورده میکنه ولی اخه اگه دوستم داری چرا طاقت دیدن ناراحتی هامو داری؟خدایا نمیگم بنده ی خوبی برات بودم ولی بدهم نبودم وقتی برمیگردم به عقب می بینم آدمای بد گیرم انداختی.خدایا همه جوره دوست دارم پس همه جوره هوامو داشته باش.خدایا نگاهی به تنهایی هام بندازکه همیشه با اشک سپری میشه دیگه خسته شدم وقتی مامانم یا آبجیام بهم زنگ میزنن صدامو عوض میکنم نفهمن گریه کردم وهزاران حرف دیگه که بین منو توخودمونی هست.                     دوستت دارم محبوب من
2731

اووووف من کلا پروسه ی خواستگاری تا مهربرونم سرررررشار از استرس بود . تمام صورتم پر از جوش شده بود از استرس ، تمام بدنم ریخته بود به هم . افتضااااح بودم . بعدم مراسم نامزدیم کلللی خرج لباس و اینا کردم ولی به دلایلی وقت کم اوردم و نتونستم موهامو درست کنم . هنوز تو فیلما موهای به هم ریخته و اون کلیپس درب و داغونی که به سرم بود را میبینم حرص میخورم

برای من مادرشوهرم خرید نکرد سر عروسی اذیتمون کرد منم هیچی نمیخوام فقط از خدا امیدوارم سر پسر بعدیش خ ...

با هردستی بدی  باهمون دست پس میگیری نگران نباش عزیزم زمین گرده

اخیییی حتما یادش رفته بوده یا از قسط

عمدی بود.خنچه لوازم آرایشم یادش رفت؟از بچگی آرزوووووووووو داشتم عروس بشم واسم خنچه لوازم آرایش درست کنن اما اون حسرتشو رو دلم گذاشت خدا ازش نگذره

خدایا شکرت که اینقدر مهربونی

انقد خانواده شوهر اذیتم کردن شب عروسیم که تو مجلسم اشکم در اومد تو ماشین تا خونه گریه کردم خونه رسیدم خودم موهامو باز کردم و لباسمو در آوردم و تا صبح گریه کردم هیچوقت نمیبخشمشون 😔😔😔

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز