چند شب بود نمیتونستم پست بزارم و همش درگیر مشاوره و روانپزشک بودم به خاطر تاپیک قبلیم ...بعد اون شب مادر شوهرم زنگ زد چون شوهرم گوشیشو شکسته بود به گوشی من زنگ زده بود و باهاش صحبت کرد و ندونسته از هیچی گفت همه چیز تقصیر زنته میام خونرو رو سرشون خراب میکنم فکر میکنم تو یتیمی و این حرفا .. بعدش روز بعد پیام دادم بهش گفتم چرا همه چیزو میندازین تقصیر من خدا خودش شاهده کی مقصره گفت مادر نشدی و فلان بیا بزننن ..گفتم مادر نشدم ولی مادر دارم و هیچ وقت به پسر شما بی احترامی نکرده گفت حالا به من بی احترامی و حاضر جوابی میکنی ؟گفتم نه بی احترامی کردم هیچ وقت نه حاضر جوابی گفت پس الان داری چیکار میکنی ؟منم دیدم بحث فایده نداره گفتم ایشالله خدا همیشه پشت و پناهت ون باشه و سلامت باشید بعدشم بلاکش کردم و کلا واتر اپمو پاک کردم ..الان حرفا خواهر شوهرمو میزارم این زیاد شد تمام اسکرین شاتارو داشتم ببینم میتونم پیدا کنم ...