2726

چند شب بود نمیتونستم پست بزارم و همش درگیر مشاوره و روانپزشک بودم به خاطر تاپیک قبلیم ...بعد اون شب مادر شوهرم زنگ زد چون شوهرم گوشیشو شکسته بود به گوشی من زنگ زده بود و باهاش صحبت کرد و ندونسته از هیچی گفت همه چیز تقصیر زنته میام خونرو رو سرشون خراب میکنم فکر میکنم تو یتیمی و این حرفا .. بعدش روز بعد پیام دادم بهش گفتم چرا همه چیزو میندازین تقصیر من خدا خودش شاهده کی مقصره گفت مادر نشدی و فلان  بیا بزننن ..گفتم مادر نشدم ولی مادر دارم و هیچ وقت به پسر شما بی احترامی نکرده گفت حالا به من بی احترامی و حاضر جوابی می‌کنی ؟گفتم نه بی احترامی کردم هیچ وقت نه حاضر جوابی گفت پس الان داری چیکار می‌کنی ؟منم دیدم بحث فایده نداره گفتم ایشالله خدا همیشه پشت و پناهت ون باشه و سلامت باشید بعدشم بلاکش کردم و کلا واتر اپمو پاک کردم ..الان حرفا خواهر شوهرمو میزارم این زیاد شد تمام اسکرین شاتارو داشتم ببینم میتونم پیدا کنم ...

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

ما دو جلسه مشاور رفتیم و گفت باید بره شوهرت روانکاو و تو بحث طلاقو پیش نکش اصلا حرفی ازش نزن بزار بره خانوادس هم ببینه خیالش راحت شه چون هر روز مامانش زنگ میزد می‌گفت مریضم و فلان و اینا کی میای کی میای کی میای حالا من خودم حالم داغون بود اینا هر روز میگفتن کی میای کی میای ...شوهرم هم هر روز می‌گفت کاش میموندیم تهران کمک میکردیم مامان مریضه و اینا 

چند روزگذشت دیدم اومدم بیرون دیدم شوهرم ناراحته گفتم چی شده گفت خواهرم زنگ زده بهم توپیده که چرا نمیای مادرتو ببینی و فلان هر روز داره بهت زنگ میزنه بعد نشستیم تو ماشین دیدم هی صدا ای ام اس میاد هی نمی‌داد بخونم ..منم مشکوک شده بودم...بعد گفت خواهرمه داره هی بهم چیزی میگه خودمم نمیخوام بخونم ..منم گفتم بده بخونم بالاخره من هم باید بدونم چی شده .گفت نمیدم  ک نمیدم منم سابقه حمله عصبی دارم ولی چند سال بود نشده بودم و خوب بودم ولی هی گفت تو چیکار داری و گوشی خودمه و اینا ( یادتونه گفتم گوشیشو شکسته ؟ من یک گوشی قدیمی داشتم اونو برداشت ) از آخر نداد و نداد تا خواهرش به خودم پیام داد گفت تو بیجا میکنی مادر منو بلاک میکنی دو روز اومدی تو زندگی داداشم جو ورت داشته کی هستی مادر من سی سال بزرگ کرده پسرشو .اگر اتفاقی برا مادرم بیفته همش تقصیر تویه تو خودتو از محبت ما بلاک کردی این بود جواب خوبیا مادرم ؟ از این حرفا ..رفتم دو ساعت نشستم حموم گریه کردم تو تاریکی فقط ..مامانم پیام داد بهش همچین میگی سی سال بزرگ کردین انکار ما دخترمونو از تو کوچه آوردیم شما که هیچی نمیدونی دخالت نکن .منم حسابی داغ کردم همون شب گفتم به شوهرم برات بلیط میگیرم برو تهران .. .بقیشو میزارم الان 

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
داغ ترین های تاپیک های امروز