ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
نکن خواهر من به زور نخوابون اشتباه من هم همین بود کاری نداشته باش بهش خودش خوابش بگیره میخوابه یا میخواد ازت بخوابونیش بهش یاد بده نیازهاشو بگه جلو جلو براوردشون نکن هم اعصاب خودت خورد میشه هم بچه. دختر من به هیچ عنوان تو روز نمیخوابه از یکسالگی دیگه نخوابید صبح شفق هم بیداره ولی دیگه تاریک میشه میخوابه.
کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار میگه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک همخانه باهاش ادامه بده.
آره واااقعععاااا.به هر کی هممیگم میگه ااای بابا خب نخابه چی میشه بزار بیدار باشه تا خودش بیوفته بخا ...
کلمه به کلمه حرفاتو بت گوشت و پوستم درک میکنم چون خودم ی دونشو دارم و هنوزم درگیرشه
عزیزدلم میدونم ک خسته میشی حق داری ولی داد نزن دعواش نکن اگه بدونی اون چقدر درد میکشه ک نمیتونه بخابه اینطور نمیگی اون کوچولوی صبور بیشتر از تو خسته ست هم درد میکشه هم بی خوابی حتما حتما باید دارو مصرف کنه بابت ریفلاکسش
من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....
بدبختی منم همینه ک فقط با سینه میخابه باید تو دهنش باشه و شیر بخوره تا بخابه هر روشی هم امتحان کردم واسه خابوندنش رو پامنمیخابه تو گهواره نمیخابه تو ننو هم نمیخابه باهاش راه میرم نمیخابه بدو بدو میکنم نمیخابه فقطباید دراز بکشم دهنشکنم
من یه حس عاشقانه در تو.. تو یه عشق جاودانه در من...
کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار میگه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک همخانه باهاش ادامه بده.
کلمه به کلمه حرفاتو بت گوشت و پوستم درک میکنم چون خودم ی دونشو دارم و هنوزم درگیرشه عزیزدلم میدونم ...
خیییلییی خودمو کنترل میکنم و بیشتر گریه هام بخاطر خودشه ک دلمبراش میسوزه وقتی میبینم اونجوری ب خودش میپیچه و ازین پهلو ب اون پهلو میشه گیجه گیجه هاااا وای چشاش بتز انگار منتظره تا سوزش لعنتیش تموم شه نا بتونه بخابه.دیشب از ساعت ۱۱ خابش میومد خابید ۱۲ بیدار شد تا ۳ درگیرش بودم
من یه حس عاشقانه در تو.. تو یه عشق جاودانه در من...