تو یه باغی هستمو و قراره ازش رد شم تا به محلی که مورد نظرمه برسم صدایی از زیر زمین باغ که کنارم بود میشندیدم صدای شوهرخالم بود انگار داشتن شکنجه اش میکردن و من میدونستم اون موجودی که داره شکنجه اش میده انسان نیست رفتم نجاتش بدم سوره ناس رو تو خواب بلند بلند میخوندم و میرفتمسمت زیرزمین یه دختر سفید پوش شلخته که معلوم بود حسابی از دستماعصبانیه فریاد زد نخووووون
بچه ها لطفا برای بخشیده شدن گناهام و حاجت رواییم یه صلوات بفرستین التماس دعا
حق نداری بخونی و دنبالم کرد… منم دویدم سمت زیرزمین و شوهرخالم یهو درو برام باز کردم پشتمون بستیمشکه اون دخترک نتونه بیاد داخل …. و از خواب پریدم.
شبایی که یادممیره سوره ناس و بخونم احساس میکنم روحم از تنم جدا میشه اما عقلم فعال و متوجه میشم نمیتونم جایی ازبدنمو حرکت بدم یا صدایی دربیادازم حتی قدرت باز کرد چشممو هم ندارم اما انقدر تلاش میکنم و میدونم قدرتش زیاده اما بار سنگینی که حس میکنم روحمو آزار میده شکست میدم و به حالت عادی برمیگردم و چند باری هم بخاطر سیلی های محکمی که بهم زدن از خواب پریدم وقت و بی وقت اما زمانی که سوره ناس رو میخونم خبری نیست.
بچه ها لطفا برای بخشیده شدن گناهام و حاجت رواییم یه صلوات بفرستین التماس دعا
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
چرا سنگارو پیدا نکردم پس😫😫 مادرشوهر میگه توهم زدی 😓 من میترسم😭😭😭😭😭
نکنه صدای تق تق وسایل بود
ب مادر بزرگم گفتم:تاحالا بابا بزرگ برات گل گرفته گفت :تمام پیراهن های ک برام خریده گلدار بودن ب همین سادگی مثبت فکر کنیم با دلهای پاکتون برای کسایی ک بخاطر جهاز و خونه هنوز نرفتن خونشون دعا کنین و صلوات بفرستین
حق نداری بخونی و دنبالم کرد… منم دویدم سمت زیرزمین و شوهرخالم یهو درو برام باز کردم پشتمون بستیمشکه ...
چه وحشدناک چرا فقط تورو اذیت میکنه
ب مادر بزرگم گفتم:تاحالا بابا بزرگ برات گل گرفته گفت :تمام پیراهن های ک برام خریده گلدار بودن ب همین سادگی مثبت فکر کنیم با دلهای پاکتون برای کسایی ک بخاطر جهاز و خونه هنوز نرفتن خونشون دعا کنین و صلوات بفرستین
ن بابا صدا وسایل فرق داره قشنگ صدای سنگ ک تورودخونه هاس هیچ جایی هم باز نبوده ک بگی یکی از بیرون ا ...
😢😨
خب ب پست بعدیت
ب مادر بزرگم گفتم:تاحالا بابا بزرگ برات گل گرفته گفت :تمام پیراهن های ک برام خریده گلدار بودن ب همین سادگی مثبت فکر کنیم با دلهای پاکتون برای کسایی ک بخاطر جهاز و خونه هنوز نرفتن خونشون دعا کنین و صلوات بفرستین
بعد دخترخالم گفتش ک مامانم تو حیاط خواب بود منتظرشوهرش بود دیگ همونجا بیرون خوابش میبره اینم بگم ما تو روستاییم، بعد گف ک نصف شبی یکی محکم زد تو پاش خالم از خواب پرید دید هیشکی نی رف داخل ب دخترخالم گف ک بیا بیرون پیشم بخواب فلان اتفاق افتاده میترسم هر چقد اصرار کرد دخترخالم نرف و خالم رف بیرون ک رختخوابشو بیاره داخل دید ک تموم درا بازه، از در حیاط انبار اتاق در خروجی اشپزخونه 😭😭😭😭همش خدا خدا میکنم این اتفاق برام نیفته الانم تنها تو اتاقمم جیشم دارم 😢جرات نمیکنم ب آیینه هم نگاکنم😫
بعد دخترخالم گفتش ک مامانم تو حیاط خواب بود منتظرشوهرش بود دیگ همونجا بیرون خوابش میبره اینم بگم ما ...
چه ترسناک 😢😨😨😨😨
ب مادر بزرگم گفتم:تاحالا بابا بزرگ برات گل گرفته گفت :تمام پیراهن های ک برام خریده گلدار بودن ب همین سادگی مثبت فکر کنیم با دلهای پاکتون برای کسایی ک بخاطر جهاز و خونه هنوز نرفتن خونشون دعا کنین و صلوات بفرستین