برای داداشم رفتیم خواستگاری. دختر را نپسندید اصلا. مادرم زنگ زده بود بگه ما نپسندیدیم مادر دختر اجازه صحبت نداده. گفتن جلسه بعدی بیرون صحبت کنند. مادرم به داداشم میگه یکبار دیگه صحبت کن. داداشم میگه به هیچ وجه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.