عاشق هنرم عاشق ارایشگری ام
پنج ساله زجه زدم بزار برممم ی کلاس ارابشگری
اخرین بار ب خالم گف کاش من سر زایمان رفته بودم و این ابرو ریزی نمیشد
ب من میگه باید کارمند بانک بشی هرچی میگم من کارمند بانک دوست ندارم دست خودم نیس ک
هرشبم شده گریه
ب هدفای من میخنده
هرکسی هر چیزی رف میگه تو از اون کمتری
توی جمع نمیتونم برم از بس گف تو مایع ننگی تو از همه کمتری
بقراااان بریددددممم