بیاین مطالب و عکسایی که خوشمون اومده رو به اشتراک بذاریم

وارششششش

عضویت: 1397/06/22

تعداد پست: 13335

چراااا

چون عکس بهشت بود وهر کی یه عزیزشو بغل کرده اون زنه بچشو بغل کرد  

خواهرم چله حق شناس وچله سوره حشر و احزاب برای ازدواج میگیره،،،چهل روز  سوره هایی از قرآن انتخاب می کنه ومی خونه که مناسب حاجت شما باشه   اینم ایدی تلگرامش Rostami146   خداروشکر خیلی ها حاجت گرفتن 

1398/06/27

|

10:16

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

emorlia

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/08

تعداد پست: 433

-‏ابواسحاق

+احمق من حشمت فردوسم افتاددددددددد

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

1398/06/27

|

10:17

6 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

emorlia

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/08

تعداد پست: 433

‏اون موی دماغ که می کنی بعدش هم عطسه ت میگیره هم اشکت در میاد دقیقا به کجا وصله؟

دستش می رسید دوتا مشت تو دهنمون هم میزد؟

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

1398/06/27

|

10:18

3 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

emorlia

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/08

تعداد پست: 433

برای اینکه عمق فاجعه رو درک کنید باید بگم که الان بچه های دهه ۹۰ وارد مدرسه شدن

و دهه ۸۰ هم به دبیرستان و کنکور رسیدن!

کی اینقد پیر شدیم ؟

من متولد ۶۸

شما چی؟؟

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

1398/06/27

|

10:19

4 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

emorlia

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/08

تعداد پست: 433

وضعیت والدین به زودی😅

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

1398/06/27

|

10:21

7 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

emorlia

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/08

تعداد پست: 433

‏واقعا جالبه

همه میگن ستایش ۳ اینجوریه اونجوریه

مزخرفه چرا گریمش اینجوریه

ستایش جوون تره از فصلای قبل

ولی همشوووووونم میرن میشینن هر شب با یه کیسه تخمه جلوشون با دقت دنبالش میکنن😂

(لعنتیای منتقد😂 )

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

1398/06/27

|

10:22

6 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

emorlia

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/08

تعداد پست: 433

احتمالا یوزارسیف به پشت صحنه ستایش ۳ یه سر زده و رفته🤦‍♀

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

1398/06/27

|

10:23

6 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

emorlia

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/08

تعداد پست: 433

بازاریاب‌تر از ایتالیایی‌ها نداریم. یه خمیر درست می‌کنن لوله‌ش میکنن بهش میگن ‌پنه، رشته‌ش می‌کنن اسپاگتی، رشته رو ضخیم می‌کنند می‌گن ماکارونی، تختشو می‌گن لینگویینی.

ولی کور خوندند! ما ایرانی‌ها به پشتوانه فرهنگ آریایی همه رو آبکش می‌کنیم مواد می‌دیم لاش، عین لوبیاپلو دمش می‌کنیم.

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

1398/06/27

|

10:26

3 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

ارکیده651

عضویت: 1396/06/28

تعداد پست: 9367

وضعیت والدین به زودی😅

اسم مدرسه میاد چهار ستون بدنم تیر میکشه

دخترم از مدرسه متنفره هر روز گریه میکنه میگه بسه دیگه دیروزم رفته بودم دیگه😂

هزار جور مشاوره رفتیم براش همه چیز فانتزی خریدم دو بار مدرسه شو عوض گردم لعنتی میگه دیگه ادامه تحصیل نمیدم حالا جالبیش اینجاست فقط دو سال رفته

🖤 

1398/06/27

|

10:26

2 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

emorlia

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/08

تعداد پست: 433

اسم مدرسه میاد چهار ستون بدنم تیر میکشه دخترم از مدرسه متنفره هر روز گریه میکنه میگه بسه دیگه دیروز ...

وای برادرزاده ی من تازه کلاس اول بود با حسرت به دخترم نگاه میکرد که خوشبحالش مدرسه نمیره

  

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

1398/06/27

|

10:39

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

emorlia

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/08

تعداد پست: 433

يه دهنت سرویس خاصى

تو چشاى پسره ميز بغلى هست  :))

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

1398/06/27

|

10:42

10 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

یکی،مثل،همه

عضویت: 1398/04/03

تعداد پست: 2474

اسم مدرسه میاد چهار ستون بدنم تیر میکشه دخترم از مدرسه متنفره هر روز گریه میکنه میگه بسه دیگه دیروز ...

پسر من یه هفته رفت مهد کودک گفت بسه دیگه دکتر شدم، کشتم خودمو نرفت دیگه دوباره از اول مهر تلاشمو میکنم 

1398/06/27

|

10:43

2 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

emorlia

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/08

تعداد پست: 433

یا چشم بپوش از من و 

از خویش برانم...

یا تنگ در آغوش بگیرم 

که بمیرم...!

❤️ 

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

1398/06/27

|

10:43

5 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

emorlia

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/08

تعداد پست: 433

پسر من یه هفته رفت مهد کودک گفت بسه دیگه دکتر شدم، کشتم خودمو نرفت دیگه دوباره از اول مهر تلاشمو میک ...

  

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

1398/06/27

|

10:44

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

emorlia

مدیر استارتر

عضویت: 1398/02/08

تعداد پست: 433

دلم انگار فقط ياد كسي افتاده

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

1398/06/27

|

10:46

7 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب