قشنگ معلومه از اولين توليدشون راضي بودن و دست به توليد انبوه زدن.
رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇... عطر تنش در بینیام پیچید و اشکهایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس میکشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکتهای چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم. رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
پنج تا بچه دارم، فیتنس نمیرم، هرچی دلم بخواد میخورم، تکون هم نمیخورم، تنبلم.
راز موفقیت؟ من هیچ رازی ندارم. اون پشتیه منم :)))
رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇... عطر تنش در بینیام پیچید و اشکهایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس میکشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکتهای چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم. رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
یه توپ دارم قلقلی نیس سرخ و سفید و آبی نیس میزنم زمین صدا میده. سوراخه و هوا میده من این توپو نداشتم. پول از قلک برداشتم رفتم یکی خریدم. نتیجه اش رو دیدم. بابام بهم کتک داد. گریه کردم پفک داد
این اقا 120 کیلو بوده یدفه 50 کیلو کم کرده و مدل شده
من فقط حال اون دخترایی که تو زمان چاقیش بش پا ندادن رو خریدارم :)))
رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇... عطر تنش در بینیام پیچید و اشکهایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس میکشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکتهای چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم. رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
عمری صبور، درد کشیدی، چه بی صدایک روز صبح زود، پریدی، چه بی صداراحت بخواب، ای گل نیلوفری، بخوابما مانده ایم و غربت بی مادری، بخواب.............. خدا همه رفتگان خاک رو بیامرزه روحشون شاد ممنون میشم برای شادی روح مادرم صلوات بفرستید.
عکسایی که میبینید بغل هم خالی بندیه اینجوری میخوابید بعد ازدواج 😂
رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇... عطر تنش در بینیام پیچید و اشکهایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس میکشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکتهای چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم. رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹