2733
2739
عنوان

بیاین مطالب و عکسایی که خوشمون اومده رو به اشتراک بذاریم

| مشاهده متن کامل بحث + 651 بازدید | 101 پست



هنوزم فکر میکنید پاییز داره میاد پی نامردی؟ 



رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

‏شما یادتون نمیاد یه پمادهایی بود به اسم ویکس،قوطیش هم آبی پررنگ بود.واسه پا درد و کمر درد.هر کی تو‌ خونه میزد بجز مریض بقیه اعضای خونه هم از بوی بدش بیهوش میشدن و درد یادشون میرفت.




رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

عامل نصف تحقیر شدنا بچگیم این بود


رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

شلوار کردی های قبل از تو سوء تفاهم بود 😍



رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
2731

همکلاسی دوران دبیرستانمو تو خیابون دیدم، با زن و بچه‌ ۲ ماهه‌ش بود، قاضی شده، خونه و ماشین هم خریده

گفت برنامه‌ت واسه آینده چیه؟ دیدم هر چیزی که بگم رو اون داره، گفتم می‌خوام پیر بشم، هر چی زودتر می‌خوام پیر بشم 


رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

دهه شصتی‌ها شاید تو خیلی چیزا بدشانس‌ترینان ولی تو بیبی فیس بودن خیلی خوش شانسن

لامصبا اصلا پیر نمیشن فقط از دهه‌ای به دهه دیگه منتقل میشن


فکر کنم چون دم به تله نمیدن ازدواج کنن انقد خوب موندن :))

فکر کن مثلا با خودت میگی این الان 23 سالشه بعد می پرسی شما چند سالته میگه 33!

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
2740

همیشه پای یک زن در میان است


  

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

‏ما دخترا هممون یه دوره ای ازین شلوارا داشتیم😂🤦‍♀️




👱‍♀

@doregard28

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

لبت نه گوید و پیداست می‌گوید دلت آری!

که این سان دشمنی، یعنی که خیلی دوستم داری...



👤 محمدعلی بهمنی



رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

برای من کاری ندارد !

هر وقت که دلم خواست جوری بیخیال می شوم که انگار نه انگار مشکلی هست ، 

انگار نه انگار رفیقی نیست که حرف هایم را بشنود ،

انگار نه انگار همین لحظه ، همان جایی که باید نیستم و

انگار نه انگار که دارم خودم را به بیخیالی می زنم ...

برای من که کاری ندارد ؛

بگذار مشکلات از سر و کولِ هم بالا بروند و غصه ها پشت شیشه ی بی تفاوتی ام ، به جان هم بیفتند ،

مهم منم ؛

که عین خیالم نیست پشت حالِ خوبم ، چقدر بی پناهی ، کمین کرده ،

قهوه ام را می نوشم ، مجله ام را ورق می زنم و فیلم های تازه می بینم .

من خوبم !

بگذار غم ها پای پنجره ی سبزِ افکار من ، فریاد کنند ؛

من که جز لبخند آفتاب و تنفس گل های اتاقم چیز دیگری نمی شنوم ، چیز دیگری نمی بینم ، چیز دیگری نمی فهمم !


نرگس صرافیان طوفان





👱‍♀

@doregard28

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز