ازرفت وامدم اونموقع خوشم نمیومد.اصلانرفتم خونشون تااینکه گوسفندنذرداشتن منم دعوت کردن رفتم سلام دادم همه نگاکردن بازسلام دادم جواب دادن باتک تک دست دادم نشسته بودن خونه تارفتم نشستم همه پاشدن هرکی یجارفت😕منم تنهانشستم.همسرمم حیاط بود.خواهرکوچیکش اومدگف بیابریم توهم حیاط رفتم.کلاانگاراونجانبودم.همونجایهودلم سست شدگفم چرااینجورن باکلی ذوق رفته بودم اونجا.تموم ک شداومدم خونه وحالم حسابی گرفته بودمامان دلداریم میدادمیگف غریبی میکنن درست میشه