ما چند ماهه ک نامزدیم
راهمون دوره تقریبا۱۰ ساعت
باهم تلفنی در ارتباطیم
شوهرم خیلی تحت فشاره بخاطر ی سری مسائل و غر میزنه
استرس میگیره
یهو سرد رفتار میکنه و..
یکی دوبار بهش گفتم از دست این رفتارش خسته شدم
اخه هیچ کاری از دستم بر نمیاد و خودشم هرچی میگم انجام بده انجام نمیده..
یه هفته س خیلی سرد شدیم نسبت ب قبل
بهم محبت نمیکنه
صداش سرده
نگرانم نمیشه
میگم میمیرم ، میگه بمیر به درک..
بعد ازونور حواسش کاملا بهم هست، مراقبمه ، پول و غذام کم نشه ،
الان تو اتوبوسه فردا صب میرسه اینجا ،میخواد منو ببینه
دوسه روز پیش گف دیگه نمیتونم باهات حرف بزنم ، تو فقط تو خوشی منو میخوای ، بد منو نمیتونی تحمل کنی
خداشاهده نشد ی بار بیرون بریم از استرسش نگه
غر نزنه ، خب منم دلم شادی میخواد..فقط گفتم نگه ک انقدر تکرارش بدتر نباشه ،حالا زندگیم سرد شده
پشت تلفن حرف میزنه یهو هیچی نمیگه ، سرد جواب میده
قبلا اینطوری نبود ، عاشقم بود ، ولی الان حتی دوست دارمم نمیگه
انگار دوسم نداره،فقط بهم عادت کرده
داره میاد اینجا صب میرسه
منم نشستم ی چشمم اشکه ی چشمم خون..