بچه م چند شبه شبا اصلا نمیخوابه
دیشب کنار شوهرم نشسته بودم و داشتیم صحبت میکردیم
گفتم بچه خیلی خسته م میکنه و کاش فردا میشد فردا برم خونه مامانم یه کم اونا بهم کمک کنن بعد با لحن شوخی گفتم ولی نمیشه برم،اگه برم شوورم قلم پامو میشکونه
بعد اونم در ادامه با همون لحن شوخی گفت بععله،هرجا بری قلم پات شکسته بجز خونه مادرشوور
بعد صداشو آروم کرد و با لحنی که شوخی نبود گفت:چقدرم که میری،چقدرم با رغبت میری...
خیلی دلم گرفت،خیلللی دوسش دارم اصلا تحمل ناراحتی و نارضایتیشو ندارم.
همممه کاری برای من کرده و میکنه دنیا رو بخوام بپام میریزه اصلا دوست ندارم ناراحتش کنم
خیلی دوست داره با خانوادش گرم و صمیمی باشم اما اصلا نمیتونم
لامصبا یجورین اصلا نمیشه باهاشون رابطه برقرار کرد
خواهش میکنم اگر کمکی از دستتون برمیاد راهنماییم کنید