شاید بعضی ها بدونن با شوهرم سر مسائلی مشکل داشتم البته منم زیاد قر میزدم و خیلی حساس نبودم اونم دست به زن داشت و اخرشم خیانت کرد البته نه جنسی و کلا همه میدونن بیشتر اون مقصره..من خیلی اونو دوست داشتم اگر روش حساس نبودم بخاطر اعتمادی بود که داشتم و اینکه عصبی بود خیلی ...خلاصه بعد ۳ سال زندگی گذاشتم اومدم خونه بابام بعد ۳ ماه نیومده دنبال اضهار پشیمونی هم به اون شکل نکرده دو سه بار اومد بگه بریم که بابام نذاشت و شرط گذاشت و اون نپذیرفت مثلا خونه به نامم کنه. و....
حالا بگذرد مشاور میگه این سر مهریه اومد واسه آشتی وگرنه اگر قصد زندگی داشت میزد به نامت و این اصلا پشیمون نیست...
با خودش حرف زدن با کلی خط نشون میگه بیا برگرد ولی من دیر میام خونه و مهریه اتو باید کار کنم یدم و مظلوم بازی من اسکل خر هی میگم بیا درستش کنیم من دوست دارم
دیگه هم خانواده اش هم خانواده من فهمیدن بیشتر از جانب من خواسته هست این زندگی اوکی شه
منم واقعا دوسش دارم خلاصه اوضاع اینجوریه تا اینکه امروز به داداشش که ۱۵ سالشه پی ام دادم