وای منم یه چیزی یادم اومد
یه پسر دایی دارم فوق العاده شیرین زبون و نازه
یه بادکنک داشت از این قلبیا
داشت باهاش ور میرفت بادش میکرد
منو خواهرم و دختر داییم که میشه خواهرش با زنداییم و داییم هم نشسته بودیم.
بعد یهو گفت عه ممه هاشو ببین از ممه های شما گنده تره(خطاب به من،خواهرم و دختر داییم)
ینی انقد خندیدم هممون کبود شده بودیم.
حالا داییم این وسط متوجه نشد که چی گفت ما اونطوری خندیدم هی میپرسید چی شد چی شد😅😅😂😂