بچم الان 3 هفتست مریضه به شدت بی حال و حوصله شده همش غر میزنه همش باید بغلم باشه دیروز به شوهرم گفتم بیا ببریمش دکتر بچه رو دیر اومد رفتیم تا دکتر نوبت نمیده گفت فردا بیاد منم یکم تو راه غر زدم به شوهرم اونم اعصبانی شده و گفت باز شروع کردی ال بل کرد منم ناراحت شدم شبش.... میخواست من باهاش حرف نزدم خودم زدم به خواب از قبلم بهش گفته بودم صب زود برو نوبت بگیر بچه ببریم دکتر صبح از لج من ساعت 1 آومده بازم رفتیم تا دکتر رفته منم کلی فهش و بد بیراه کردم حالا اومدم خونه بابام عصری با بابام ببرمش دکتر بچمو گفت عصر خودم میام میبرمش ولی من سر لجشم شده میخوام با بابام ببرمش و گوشیمو خاموش کنم که سراغمو نداشته باشه کارم درسته ایا بخدا خیلی بیخیال هست دیگه حرصم در اومده خستم کرده اعتیادم داره دلم از دستش پره