میخندمو دلگیرمو میبینمو میمیرمو از این دنیا بیزارمبیزارمو بیطاقتم بیتابی شد عادتم آروم آروم میبارم ****** ******* ******* زخمای این زمونه بیرحمه کسی درداتو نه نمیفهمهواسه اونی که بیشتر فهمید دیگه آروم شدن فقط وهمه , فقط وهمه
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
چقدر صدای آمدنِ پاییز شبیه صدای قدم های تو بود ملتهب، مرموز، دوست داشتنی... چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف... چقدر صدای خش خش برگ ها شبیه صدای قلب من است که خواست، افتاد، شکست... چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست،مست...چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست شبیه کسی که بود اما رفت کسی که دیگر نیست(:
سخت است فهماندن نکته ای به کسی که منافعش در نفهمیدن است.......دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند گرسنگی و تشنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد....
چقدر صدای آمدنِ پاییز شبیه صدای قدم های تو بود ملتهب، مرموز، دوست داشتنی... چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف... چقدر صدای خش خش برگ ها شبیه صدای قلب من است که خواست، افتاد، شکست... چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست،مست...چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست شبیه کسی که بود اما رفت کسی که دیگر نیست(:
چقدر صدای آمدنِ پاییز شبیه صدای قدم های تو بود ملتهب، مرموز، دوست داشتنی... چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف... چقدر صدای خش خش برگ ها شبیه صدای قلب من است که خواست، افتاد، شکست... چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست،مست...چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست شبیه کسی که بود اما رفت کسی که دیگر نیست(:
سخت است فهماندن نکته ای به کسی که منافعش در نفهمیدن است.......دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند گرسنگی و تشنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد....
چقدر صدای آمدنِ پاییز شبیه صدای قدم های تو بود ملتهب، مرموز، دوست داشتنی... چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف... چقدر صدای خش خش برگ ها شبیه صدای قلب من است که خواست، افتاد، شکست... چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست،مست...چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست شبیه کسی که بود اما رفت کسی که دیگر نیست(: